نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

راه تو را می خواند

هر صبح من با منظره ای از طلوع خورشید شروع میشه.آفتاب پشت کوه ها و ابرهای پراکنده،رنگ سرخ و آبی آسمان وجود منو از انرژی پر میکنه... 

 

قبلن هم یجای دیگه بودم که طلوع آفتاب روی سنگ فرش منعکس میشد و منظره وصف ناشدنی را نشونم میداد. 

  

قبل ترش غروب آفتاب ابرها را به رنگ قرمز در می آورد و زیبا و زیبا و زیبا... 

 

درسته که هر روز صبح تا شب میرم تا یک کار تکراری و مزخرفو به اتمام برسونم ولی حواسم هست که دور و برم چه اتفاقات زیبایی میافته. 

 

یه زمانی یه بنده خدایی گفت چطور میتونم وصف کنم که صبح ها که میزنم بیرون همش عشق میبینم و زیبایی های خدایی را.چطور میشه راجب چیزی حرف زد و اون چیزو به کسی فهموند در صورتی که تجربه نشده. 

 

چطور میشه وصف کرد آهنگی را که نشونه ای از قدرت و عشق خالق من هست؟ 

 

خامش کنم فرمان کنم وین شمع را پنهان کنم 

شمعی که اندر نور او خورشید و مه پروانه شد 

 

این بیت شعر دل آدمو آتیش میزنه

خنده

 

 

یجوری میخنده انگار همه چی براش بی اهمیته... 

 

انگار نه انگار که دنیا داره روی سرمون خراب میشه... 

 

انگار نه انگار که صبح تا شب جونمون در میاد تا چندرغاز در بیاریم... 

 

انگار نه انگار که شیطون صبح تا شب میره تو جلد و روح و ذهنمون که یادمون بره خدایی هم هست...  

 

زبونشو نیگا!...ولی خداییش آدمو امیدوار میکنه! اون صورتک یاهو مسنجر ازین هم باحالتر بود! اول که خوابه ،ازونا که دنیا را آب میبره! وقتی بیدار میشه هم نیشش تا بناگوش باز میشه! 

شاید فکر کنید خنده داره ولی منم دارم مثل این صورتکه میشم! هر روز که بیدار میشم قرار میزارم که برای نیروی بی پایان کار کنم...جواب میده،امتحان کنید

 

مثل شبنم،مثل رنگین کمان

افکار مثبت مثل رطوبت هوا در اثر گرمای ذهنی به هم میچسبند و در شاید قشنگترین و لطیف ترین مکان دنیا،گلبرگ گل،گلبرگ نیلوفر ذهن تشکیل شبنم میدند. 

 

انقدر سنگین که بالاخره جاذبه زمین،جاذبه گایا اونو به طرف خودش می کشه... 

 

وقتی خورشید تقریبا بالا اومده در بامداد قطره پایین می افته و برق میزنه. 

 

 

بالاخره یک روزی ابر افکارتو فرا میگیره و می باره..... 

 

هزاران قطره مثل شبنم....هزاران هزار قطره 

 

و تو انسانی هستی که رنگین کمان برات معنی داره و رنگ....چقدر بارانو دوست دارم. 

 

احساس می کنی تمیز میشی...پاک میشی،بی رنگ میشی تا نور از درونت عبور کنه مثل قطره باران،مثل رنگین کمان

عشق و باران

خیلی عوض شدم.آدم خجالتی بی مغز و مغرور....تبدیل به کسی که حتی تو خواب هم رضایت خدا و اینکه چی در مورد من فکر میکنه از یادش نمیره. 

 

زمان تحصیلم همش فکر میکردم به اینکه راهی هست که همیشه خدا را به یاد داشته باشم. 

 

آری....دلم با خویش می گوید که آری هست... 

 

یکی از راهاش اینه که فقط گوش بدی...گوش بده....صبر داشته باش،بالاخره میشنویش... 

 

اون زمزه ای که تو را بسوی خودش میخونه...مگه میشه آدم فقط زندگی کنه...مگه میشه فردا با امروز فرقی نداشته باشه... 

 

مگه میشه راحت راجب اون چیزی که مثل بغض ته دلت گیر کرده راحت حرف زد یا اصلا وصفش کرد؟

حافظ دو

زبان خامه ندارد سر بیان فراق 

وگرنه شرح دهم با تو داستان فراق 

  دریغ مدت عمرم که بر امید وصال 

به سر رسید و نیامد به سر زمان فراق 

  سری که بر سر گردون به فخر می‌سودم 

به راستان که نهادم بر آستان فراق 

                   چگونه باز کنم بال در هوای وصال 

که ریخت مرغ دلم پر در آشیان فراق 

  کنون چه چاره که در بحر غم به گردابی 

فتاد زورق صبرم ز بادبان فراق 

 بسی نماند که کشتی عمر غرقه شود 

ز موج شوق تو در بحر بی‌کران فراق 

اگر به دست من افتد فراق را بکشم 

که روز هجر سیه باد و خان و مان فراق 

  رفیق خیل خیالیم و همنشین شکیب 

قرین آتش هجران و هم قران فراق 

 چگونه دعوی وصلت کنم به جان که شده‌ست 

تنم وکیل قضا و دلم ضمان فراق 

                     ز سوز شوق دلم شد کباب دور از یار 

مدام خون جگر می‌خورم ز خوان فراق 

  فلک چو دید سرم را اسیر چنبر عشق 

ببست گردن صبرم به ریسمان فراق 

 به پای شوق گر این ره به سر شدی حافظ 

به دست هجر ندادی کسی عنان فراق 

  

آره،اگر به دست من باشد فراق را میکشم.این شعر آدمو تکه تکه می کنه،شرحه شرحه تا شرح درد اشتیاق

هم نوا با فلوت الهی

اینهمه آهنگ گوش میدیم  

 

اگه تا حالا رد پای زمزمه الهی را توش پیدا نکردین پس برین همون ساسی مانکن گوش کنین! 

 

 

اگه پیدا کردین برین قمرالملوک وزیری گوش کنید. 

 

اگه از پیشنهاد من ناراحتین یا به کسی برخورد به درک جهنم......اونجا منتظرتونم! 

 

اصلا برای چی آهنگ میگوشید؟ وقت تلف کردن؟ خلید یا مشکل اجاره بالاخونه دارید؟

مرزهای آزاد (چندومیه؟)

ابریق می مرا شکستی ربی    خاکم بدهن مگر که مستی ربی 

 

چی میشه که ما هم همینطوری با خدا حرف بزنیم؟ اصلا خدامون چیه/ کیه؟ غوله؟ دیوه؟ جننه؟ پریه؟ 

 

چقدر بهش اعتقاد داریم؟ اصلا داریم؟ نداریم؟ داشتیم؟ خواهیم داشت؟ 

 

آره ،مگه میشه بدون اعتقاد به چیزی زندگی کرد؟ آدمیزاد با امید زنده است،امید به اینکه از نابودی فرار کنه، 

 

و بعد از این همه تجربه،تلاش،تعامل،تقابل،عشق،دوستی آخرش خاک نشه!!!! 

 

چون آخرش خاک میشه اگه اعتقاد نداشته باشه....از خاکیم و به خاک برمیگردیم... 

 

 

 

...یا از دوستیم و به دوست برمیگردیم؟