نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

حافظ دو

زبان خامه ندارد سر بیان فراق 

وگرنه شرح دهم با تو داستان فراق 

  دریغ مدت عمرم که بر امید وصال 

به سر رسید و نیامد به سر زمان فراق 

  سری که بر سر گردون به فخر می‌سودم 

به راستان که نهادم بر آستان فراق 

                   چگونه باز کنم بال در هوای وصال 

که ریخت مرغ دلم پر در آشیان فراق 

  کنون چه چاره که در بحر غم به گردابی 

فتاد زورق صبرم ز بادبان فراق 

 بسی نماند که کشتی عمر غرقه شود 

ز موج شوق تو در بحر بی‌کران فراق 

اگر به دست من افتد فراق را بکشم 

که روز هجر سیه باد و خان و مان فراق 

  رفیق خیل خیالیم و همنشین شکیب 

قرین آتش هجران و هم قران فراق 

 چگونه دعوی وصلت کنم به جان که شده‌ست 

تنم وکیل قضا و دلم ضمان فراق 

                     ز سوز شوق دلم شد کباب دور از یار 

مدام خون جگر می‌خورم ز خوان فراق 

  فلک چو دید سرم را اسیر چنبر عشق 

ببست گردن صبرم به ریسمان فراق 

 به پای شوق گر این ره به سر شدی حافظ 

به دست هجر ندادی کسی عنان فراق 

  

آره،اگر به دست من باشد فراق را میکشم.این شعر آدمو تکه تکه می کنه،شرحه شرحه تا شرح درد اشتیاق

نظرات 7 + ارسال نظر
رهگذر چهارشنبه 29 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:01

حالا من اول شدم
خیلی قشنگ بود مرسی
برکت

جوینده ی حق چهارشنبه 29 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:56

هه هه هه .

سلام .... بقیه اش رو نمیگم و اما در مورد شعر :

حافظ هم چه دورانهای قشنگی داشته هم بهش حسودیم میشه و هم ... ( همون یه هم کافیه )

شعرش خیلی قشنگ بود و پر از محتوا ( ولی نمیگم تا بخوای ازم که بگم )

به امبد داشتن روزهای خوب و عالی برایت به همراه یه عوالم بهتر ( پر ز شادی و موفقیت و ...و کشف یه دنیای معنوی جدید )

چشم عسلی پنج‌شنبه 30 دی‌ماه سال 1389 ساعت 00:12 http://hasrategozashteha.blogfa.com/

میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز

نمی خواستم بزنم تو ذوقتون از گفتن درد فراق...
برای دل خودم نوشتم...
برای گریز از فراق...

پگاه پنج‌شنبه 30 دی‌ماه سال 1389 ساعت 22:09 http://beyond-life.blogfa.com/

پرسیدم ازو واسطهٔ هجران را
گفتا سببی هست بگویم آن را
من چشم توام اگر نبینی چه عجب
من جان توام کسی نبیند جان را

سینا جمعه 1 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 15:14

درد شتیاق خیلی قشنگه
اشتیاق به او رسیدن و این تن مادی رو فراموش کردن و اینکه بدونی به او رسیدن همه ی ایندتو تضمین میکنه
موافقی با من ؟

نه موافق نیستم سینا جان،در مرام ما فراموشی نداریم.همه چیز رسیدن به تعادله.تعادلی که بعدا یا در اول تبدیل به عشق میشه،احساس مسئولیت حتی در مورد جسم خودمون.

تو جمعه 1 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 23:43 http://www.chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com

من اگه بخوام اینجا نظر خصوصی بزارم بایدچی کار کنم...یا اینکه میشه آدرس ایمیلتون رو بدید...؟؟؟

رهگذر:
اگه واسه من میخای بذاری برو روی اسمم(پایین مطالبی که نوشتم)
در قسمت تماس با من

سینا جمعه 1 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 23:54 http://engdays.blogsky.com

سلام
زیبا بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد