گفتن حرفای بزرگ راحته
عمل کردن بهشون سخته
آیا کسی هست که بگه من جریان الهی رو حس میکنم؟
تعادل دارم،اصلا تعادل چیه؟
و روحی که آرامش دارد پس نیاز به تغییر هم ندارد؟ تحول
داریم وقت تلف میکنیم....چرا؟
ارامش و تعادل ، لازم و ملزوم یکدیگر هستند و هر کدام ،
باعث به دست آمدن دیگری می شود . و پیشرفت در راه معنوی ،
نیازمند بودن این دو با هم .
تعادل ، ما را در راه اصلی نگه می دارد . در مسیر مستقیمی
حرکت می کنیم و انرژی خود را ، صرف کارهای بیهوده و غیرضروری
نمی کنیم . تعادل ، نشان دهنده ی روحی است که به غیر از خود ،
به چیز دیگری برای ابراز وجود ، نیاز ندارد و بنابراین ، آرامش دارد .
و آرامش ، روح را به روی جریان الاهی ، باز نگه می دارد .
و جریان الاهی که جاری باشد ، روح دارد پیشرفت می کند
و از برکات جریان الاهی ، نصیب می برد .
با عشق
...ای رهروان، جز بند آرزو، هیچ بند دیگری نمی بینم که موجودات به آن بسته باشند و شتابان از شب دراز تولدهای پیاپی بگذرند.
ای رهروان، سرگشته بودن(دوباره زاییده شدن های موجودات) را آغازی نیست. نخستین جایی را که موجودات، در بند نادانی و تشنگی، از آنجا گشتن و سرگشتگی را آغاز کرده اند، نمی توان دید. ای رهروان از این دو کدام یک بیشتر است: آب چهار دریای بزرگ یا اشک هایی که شما ریخته اید به هنگامی که در این راه دراز می گشتید، سرگشته بودید، مویه و زاری می کردید، چون آنچه را از آن بیزار بودید می یافتید و آنچه را دوست می داشتید نمی یافتید؟
اگر رنج با مرگ به پایان می آمد، می شد بر گذر زندگی چیره شد. اما چنین نیست. آرزو و دلبستگی و نادانی نمی گذارند که انسان به هنگام مرگ نیست و نابود شود، اینها در تولد مجدد او مؤثرند و تا زمانی که به مقامی نرسد که به این آلودگی ها پایان دهد در سانسارا سرگردان خواهد بود. اعمال و کردار درست، فرصت های بهتری فراهم می آورد تا آن آلودگی هایی که چرخ دوباره زاییده شدن را به گردش درمی آورند، یعنی تشنگی و نادانی، ریشه کن شوند. باشد که مرا خون از رگ ها برود، گوشت بر تنم بپوسد، و استخوان هایم بند بند جدا شوند، اما تا راه شناخت را نیابم، از اینجا نخواهم رفت.
در راه معنوی ، چلا احساس آرامش می کند . این جا خبری از رقابت ها و
حسادت ها و حبّ و بغض های دنیایی نیست .
همه ی کش و قوس چلا با خودش است و با محدودیّت های ذهنی اش
که سعی می کند آن ها را گسترش دهد تا به زندگی نویی برسد ؛ به دیدگاه
های تازه ای درباره ی خودش و خدا .
در راه معنوی ، چلا آرامش دارد ، چون راه مشخّص است و کار ، مشخّص .
هدف ، معلوم است و راهنمایی ها ، در کنار .
امّا در زندگی فیزیکی ، میان آدم ها ، هیچ چیز مشخّص نیست . نه مفهوم
حرف ها و نه دلیل گفتنشان . کارها اکثر از سر احساس است و بی منطق .
تنها دلیلی که آدم ها را کنار هم نگه داشته ، ترس از تنها بودن با خودشان
است ؛
برای همین کنارهم می مانند ، با اینکه شاید حتّا از هم متنفّرباشند .
همه چیز آشفته و درهم برهم به نظر می رسد .
چلا ، برای اینکه در این آشفته بازار ، گرفتار سردرگمی و گیجی نشود ، باید با
راه معنوی ، در درونش بماند و از راه ، خارج نشود .
در همه حال ، باید خودش را چلا ببیند و در حال رفتن در راه معنوی .
این چنین است که او می تواند از لجن زار جامعه ی انسانی ، عبورکند و فرو
نرود .
اگر روی هر چیز ، غیر از راه معنوی ، تمرکز کند ، مرداب او را در خود فرومی
کشد .
با عشق
در این چرخ گردون معبدهای بی شماری وجود دارد.
معبدهای متعدد برای انسان های متفاوت...
معبد شما کجاست!؟
شما در راه خودتان به سوی خدا هستید . هیچ عجله ای در کار نیست .
اگر شما فکر میکنید که سریع تر یا اهسته تر از دیگران در راه حرکت میکنید . پس شما دیگر در مسیر حرکت به سمت خدا نیستید ...
مشغول مسابقه اید ...
با عشق