نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

دیگه وقتشه که...

این عکس قشنگ رو ببینید.


چه پیامی ازش می گیرین...منتظر نظرهاتون هستم






البته نظر خودم رو هم میگم ولی تقلب نکنیدا


روح الهی تا یه جایی ما رو حمایت می کنه! تا وقتی که درس هامونو یاد بگیریم...ولی کم کم  به جایی میرسیم که دیگه خودمون باید به سمت جلو حرکت کنیم و دیگه هیچ حمایتی نیست واین قسمت سخت ماجراست و اون موقعست که یه روح توانایی های خودش رو نشون میده!!!


نظر شماها چیه؟ آیا خوبه که همیشه نیازمند کمک باشیم یا اینکه...

این راه ...



زمانی که دانشجو بودم یکی از دوستانم متن زیر که قسمتی

از کمدی الهی دانتههست

را روی یه برگ کاغذ بهم داد. نمی دونم توی این متن چه چیزی هست که

منودگرگون می کنه، البته شاید شما دوستان این حس رو نداشته باشین

ولی خوب بد ندیدم اونو با شما سهیم بشم.


بالای دری با حروف پریشان چنین نوشته بود: "این راه،راه غم و شکوه است،

راه دیار رنج جاودان است. راه مسکن ارواح گناهکار و محکوم است. آفریننده ی

پرجلال من، مرا به خاطر عدل و داد آفرید. وجود من زاده ی نیروی الهی و عقل


قادر و عشق نخستین است. هیچ چیز پیش از من خلق نشده است، زیرا من پیش


ازهمه پدید آمده ام و جاودانه نیز باقی خواهم بود،شما که از این در وارد می شوید

هر گونه امیدی را از سر به در کنید."


فریاد زدم: "ای استاد این نوشته سراپای مرا می لرزاند. چنان که گویی آنچه را در

دل من می گذرد پیشاپیش خوانده باشد."

    

                پاسخ داد: ...


یالا بیدار شو از خواب ....

گفت : شنیدی که وجه خدایی که در روح هست خلاقیت هست ؟


گفتم : آره . خیلی خوندم ...


گفت : میدونی که وقتی زندگی داره رو یه مسیر مشخص حرکت میکنه یا به اصطلاح مسیر روزمره گی رو میره انگار که یه گهواره داره با تکانهای همگون حرکت میکنه ؟


گفتم : جالبه اینطوری بهش فکر نکرده بودم


گفت : فکر نمیکنی این باعث بشه که روح سرش گرم بشه و خوابش ببره ؟


گفتم : پر بی راه هم نمیگی ..


گفت : میدونی من برای اینکه روح رو به وجه خداییش نزدیک کنم باید چیکار کنم ؟


گفتم : اگه میدونستم که من هم تو بودم  !


گفت : من روند این حرکت اروم و لذت بخش رو میشکنم . انواع فشار ها و سختی ها رو سر راه این روزمره گی قرار میدم .


گفتم : خوب این جوری که پدر صاحب بچه در می آد !!!!


گفت : همین خوبه ...


       این باعث میشه تا روح بیدار شه و مجبور شه برای هماهنگ کردن خودش یا هماهنگ کردن شرایط با خودش خلاقیت به خرج بده ...


گفتم : خوب ؟؟؟؟؟


گفت : این طوری روح میره به سمت خدایگونه شدن ...


می خواستم یه چیزی بگم ... اما حرف حساب جواب نداره ..

ضمن اینکه دردم اومده بود ولی خوشم هم اومده بود ...


بنابراین فقط نگاهش کردم .


گفت : برکت باشد .


و رفت ......


با عشق


بهترین نقطه

کامنت بسیار زیبایی از یکی دوستان دیدم حیفم امد شما را هم در آن سهیم نکنم



اکنون و همیشه هر چیزی در بهترین و شایسته ترین مکان و وضعیت خود قرار گرفته ...


با عشق

حکایت مس و مسگر

صدای ضربات چکش بر پیکره مسی به گوش می رسید.ضرباتی که محکم و خورد کننده زده میشد و در عمق پوست آفتاب سوخته نفوذ می کرد.هر ضربه و تکرار آن دردناک ترین احساس بود. 

 

و سرخی به رنگ خون از تمام وجود فلز بیرون زده بود.احساس میکرد از خون ریزی خواهد مرد. 

 

دنگ دنگ دنگ،...،پشت سر هم و بی وقفه،....،تکرار،تکرار،تکرار. 

 

وقتی گلدان قرمز رنگ در کنار آیینه قرار داده شد و عکس خودش را دید باور نمی کرد که این به حق زیبایی،وجود مسی خودش باشد.  

 

 

ضربه دست مسگر با هر ضربه دقیق تر و زیباتر مس را میتراشید. 

 

 اینو نوشتم تقدیم به دوست گرامی خودم که با نوشتش باعث ایجاد این متن شد.امیدوارم که همیشه موفق باشی....

 

امشب

میخوام این شعرو نه این حقیقتو،این درکو بنویسم اینجا: 

 

ای دوست.....دوست....واقعا دوست....اصل دوست....کلمه دوست....قبولم کن و جانم....عمرم....همه چیزم را....بستان. 

 

مستم کن.....سر مستم کن.....بیخود از خودی کن....و از هر دو جهانم....کهکشان...مادیت....ذهنیت......بستان. 

 

با هر چه دلم.....عشقم....قرار گیرد بی تو....توی دوست....واقعا دوست......آتش به من اندر زن و آنم بستان.  

 

و این: 

 

امشب در سر شوری دارم 

امشب در دل نوری دارم 

امشب در اوج اسمانم 

امشب یک سر شور و شوقم 

 

گویی از این عالم دورم 

 

آره پر میگیرم شاید بالاتر از ملائکه. وقتی فکر می کنم که هر چه در دنیاست متعلق به همینجاست....مثل فیلم زندان با بازی استالونه...یجایی گفت که این زندان و هرچی درش هست مال رئیس زندانه.فقط چند وقتی آدمو سرگرم میکنه. 

 

مردم ما هم که حسابی سرگرمند.وقتی سرشونو بالا میگیرند که احساس میکنند تاریک شده و دیگه چیزی نمیبینند.آفتاب با تمام ابهت و وقارش پایین میره و امشب شروع میشه. 

 

آفتاب عمر غروب میکنه و ما بهت زده نگاش میکنیم.شایدم ازش لذت می بریم!

 

معلم معنوی...

امسال سال معلم معنوی است . معلم معنوی متعلق به هیچ مرام و مذهبی نیست .


معلم معنوی وجودی است که تجلی نیروی برتر است

میخواهد اسمش خدا باشد میخواهد طبیعت میخواهد انرژی کیهانی ... یا هر اسم دیگری که هر کسی با آن احساس راحتی می کند .


البته معمولا نمیتوان این تجلی را در اطراف خود با چشم فیزیکی دید یعنی ملبس به هیچ عبا و امامه یا تیلیسان و زنار نیست .

اما به نوعی گفتار او را در هر حالی چه در رویا یا حتی در زندگی روزمره بلافاصله تشخیص میدهیم


حتی تبلیغ روی دیوار گاهی نشانگر تلنگری از جانب این معلم است



باید روی شناخت و دریافت تعالیم این استاد بیشتر دقت کنم ...


با عشق