میخوام این شعرو نه این حقیقتو،این درکو بنویسم اینجا:
ای دوست.....دوست....واقعا دوست....اصل دوست....کلمه دوست....قبولم کن و جانم....عمرم....همه چیزم را....بستان.
مستم کن.....سر مستم کن.....بیخود از خودی کن....و از هر دو جهانم....کهکشان...مادیت....ذهنیت......بستان.
با هر چه دلم.....عشقم....قرار گیرد بی تو....توی دوست....واقعا دوست......آتش به من اندر زن و آنم بستان.
و این:
امشب در سر شوری دارم
امشب در دل نوری دارم
امشب در اوج اسمانم
امشب یک سر شور و شوقم
گویی از این عالم دورم
آره پر میگیرم شاید بالاتر از ملائکه. وقتی فکر می کنم که هر چه در دنیاست متعلق به همینجاست....مثل فیلم زندان با بازی استالونه...یجایی گفت که این زندان و هرچی درش هست مال رئیس زندانه.فقط چند وقتی آدمو سرگرم میکنه.
مردم ما هم که حسابی سرگرمند.وقتی سرشونو بالا میگیرند که احساس میکنند تاریک شده و دیگه چیزی نمیبینند.آفتاب با تمام ابهت و وقارش پایین میره و امشب شروع میشه.
آفتاب عمر غروب میکنه و ما بهت زده نگاش میکنیم.شایدم ازش لذت می بریم!
سلام
اونجایی که گفتی این دنیا فقط ادم رو سرگرم میکنه درسته چون خود خدا هم تو قران میگه این وسایل و همه چیز برای سرگرم کردنه ادم هستش ولی مهم اینه که با وجود این وسایل و همه چیز ما به او فکر کنیم و اونو به همه چیز ترجیح بدیم
در اونجایی که گفتی مردم ما سرگرمند اره درسته اونقدر سرگرم بازیچه های دنیا شدند که وقتی سرشون رو بالا میکنن میبینن هی هات چها که نکردن ولی وقتی میفهمن که دیگه خیلی دیره
اما ما که الان فهمیدیم خوب خوبه برامون نه ؟
در مورد افتاب کسی لذت میبره که بدونه واقعا خوب از عمرش استفاده کرده و دیگه جایی و نکته ای برای پشیمونا نداشته باشه درسته دیگه بازم نه ؟
خوب نوشتت کلی نکته و حرف داشت دستت درد نکنه یا شایدم فکرت خسته نباشه
من : ای دوست جانم بستان
دوست : ستاندم دیگر چه ؟
خیلی تو اوجی این روز ها برکت باشد
موجشم میاد یه چند وقت دیگه
برکت باشد.امسال یه سال دیگه هست!
سلام میثم
چطوری خوبی؟
چه حال چه خبر
منو یادت میاد از دستم شاکی بودی؟
دوت گرم
من پر از حرف سکوتم
سکوتم را دریاب
برکات ارزانی باد
دمت گرم