نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

خانه دوست کجاست ....

این رو با الهام از میثم نوشتم




در فلق بود که پرسید سوار .......




......




.....



کودکی میبینی


رفته از کاج بلندی بالا



جوجه بردارد از ان لانه نور


و از او میپرسی خانه دوست کجاست ...




و چه قدر جالب سهراب حق این مطلب رو ادا کرده


این مطلب که راه خانه را و دریچه خدا را این کودک استاد درون


به ما نشان خواهد داد ...



به قول یکی


جاده و اسب مهیا است بیا تا برویم ....

کلام استاد ....

مرکز قلب 

دیگر لازم است هرگونه تمایل به شکوه و شکایت از شرایط


موجود را از رفتار خود بزدایی چون فقط خودت هستی که قادری


شرایط را به میل خودت دگرگون سازی .


تلاشهایت را در جهت تحقق این امر به کار گیر که هم مقدورات


ذهنی و هم منابع الهی خود را تحت فرمان داشته باشی .



در این باور اصرار بورز که استاد درون همیشه با تو است .



من همیشه با تو هستم 




ظلمات ..... ۲

داستان روح و منظر تاریک دریچه خدا و ظلمات ....


اگر روح را به زنبوری تشبیه کنیم که از کندو جدا شده و راه کندو را گم


کرده داستان ما این گونه می شود



زنبور بی نوا در جستجوی خود به هر طرف و پی هر بادی می رود


تا به حصار های شهری بزرگ می رسد در هیاهوی جمعیت


ان شهر بر روی حصار باغچه ای می نشیند .....



و از خستگی می میرد ....



تنها راه نجات روح و تنها نوری که دریچه خدا را روشن می سازد


بی شک استاد بی بدیل درون است که می تواند نیروی بی پایان را


در روح بدمد و روشنایی مسیر خانه را به ارمغان اورد ...



سرورم


من منتظرم ....

ظلمات ....

طی این مرحله جز همرهی خضر مکن



ظلمات است بترس از خطر گمراهی




در دامنه بلند ترین کوه


ان سیطره بی پایان ....


همان جا که رودی زیبا ولی سهمگین مسیر خود را آغاز می کند



همان جا که بلبل ها از سر جهل اواز رسیدن به مقصد سر داده اند


به هوش باش ....


در کوره راه های این کوه دره هایی بس عظیم و غار هایی بی انتها


غفلت تو را انتظار می کشد ....



همیشه افقی برای فتح هست ...


این را هیچ گاه از خاطر نبر ..



و


همیشه ....



استاد بی بدیل درون تو را از خطرات می آگاهند ...


لختی درنگ کن و گوش بسپار ....



سرورم ....


من منتظرم ....

ازادی ....

آزادی بزرگترین مفهومی است


که نیروی بی پایان به پاداش


همراهی ما به ما خواهد داد ....


آزادی معنوی  .....


واقعا چه هدیه گرانقدری ...



کاش سهمی از آن برای ما باشد .

آوای سکوت

گاهی در پهنه نیروی بی کران

چنان محو خواهی شد که .....


.....


....


دیگر کلامی جز سکوت باقی نخواهد



ماند

دلیلی برای ....

دوش با من گفت پنهان کاردانی تیز هوش


وزشما پنهان نشاید کرد سر می فروش




بزرگترین دلیل بودن ما شاید فقط



خواندن آوازی عاشقانه است ......