عشق از اول
سر کش و خونی بود
. . . . .
در دریای بی کران اقیانوس عشق بی شک تنها
با تکیه بر نیروی بی پایان میتوان به سر برد ...
وگرنه هر یک از موجهای این اقیانوس برای
به تباهی کشاندن میلیونها روح تشنه کافیست ....
مهم این است که با تمام وجود به این نیروی بی پایان
اعتماد کنیم ...
مشکل خویش بر پیرمغان بردم دوش
کو به تایید نظر حل معما میکرد
وقتی که از عشق لبریز باشی
جایی برای ترس نخواهد ماند
در اولین قدمهایی که در جاده می گذاری ...
حضور مدام نیروی بی پایان چنان تو را در خود
می پیچد ....
که تو خود را
رهرو
راه
و مقصد
خواهی دید ....
اما زنهار که از این دایره حضور غافل نشوی
که چنان گمراه شوی که دیگر ....
نشانی از تو باز نماند
وقتی در پی یافتن قدم بعدی خود با تمام قوا
کوشیدی و به ساحل رودخانه ای رسیدی ...
نیروی بی پایان برایت قایقی خواهد فرستاد
اگر واقعا مرد عمل باشی ...
باید بدون تردید و ترس از رودخانه خروشان و
سهمگین پا بر درون قایق بگذاری
و این جمله را به خاطر بیاوری ...
باشد که اراده تو جاری شود ...
پس با نهایت خلوص اعلام می دارم ...
ای نیروی بی پایان من آماده ام
باشد که اراده تو جاری شود
هرگاه مشکلی داری یا میخواهی در کاری
بهترین گزینه را انجام دهی به جای اینکه بگویی
خدایا به من قدرت بده تا این کار را انجام دهم
کافیست بگویی ....
باشد تا اراده تو جاری شود .....
پس باشد تا اراده تو جاری شود .