نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

ظلمات ....

طی این مرحله جز همرهی خضر مکن



ظلمات است بترس از خطر گمراهی




در دامنه بلند ترین کوه


ان سیطره بی پایان ....


همان جا که رودی زیبا ولی سهمگین مسیر خود را آغاز می کند



همان جا که بلبل ها از سر جهل اواز رسیدن به مقصد سر داده اند


به هوش باش ....


در کوره راه های این کوه دره هایی بس عظیم و غار هایی بی انتها


غفلت تو را انتظار می کشد ....



همیشه افقی برای فتح هست ...


این را هیچ گاه از خاطر نبر ..



و


همیشه ....



استاد بی بدیل درون تو را از خطرات می آگاهند ...


لختی درنگ کن و گوش بسپار ....



سرورم ....


من منتظرم ....

نظرات 5 + ارسال نظر
میثم شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 22:54

با رنگ بندی متن که خفن موافقم :)

خودمم خیلی خوشم اومد

میثم شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 22:58

طی این مرحله جز همرهی خضر مکن
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش :)
.
من از کدام طرف می رسم به یک هدهد
و گوش کن که همین حرف در تمام سفر
همیشه پنجره خواب را به هم می زد

مرسی، لطفا به داد آنیتیا برسید =)

انیتیا رو این جوری نیگا نکن ...

پاش بیافته مثنوی رو میکنه هفتاد من ....

خاموش یکشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 00:17 http://laylay.blogsky.com/

و با چشمانی بینا اطراف را نگاه کن

همینطوره
اما عنصر نور و صوت مکملی برای هم هستند و بالهایی برای پرواز به بودن در نیروی بی پایان ...

ممنون

میثم یکشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 23:05

خب حتما میثم رو عددی حساب نمی کنه که جوابشو نمیده :(

فکر نمی کنم این جوری باشه ...

حتما جوابت رو میده اون هم به شرح مبسوط
حالا اصلا سوال چی هست ؟ بگید من هم بدونم

میثم سه‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 00:14

کامنتای پست "گفتگو با استاد" رو بخونین، همه چیز دستگیرتون میشه

یه جواب برات گذاشتم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد