نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

رویا

برای رسیدن بهش تلاش میکنیم 

وقتی بدست میاد لذت بخش یا باعث خوشحالیه در کل دل آرامش 

 

آرامش ، و این تنها چیزیه که دنبالش هستیم.یک نقطه ثابت یا یه مکان ثابت. 

خوب این ذهنه که همیشه دنبال راحت ترین روش هاست برای حصول ساکن بودن.اون بیشتر نمیخواد البته نه همیشه.بعضی موقع ها افراط میکنه در رسیدن به اهدافش.چون اونها ارزشهای جا افتاده و شناخته شده ای هستن که هدف بودنشون صرفا بخاطر دستیابی آسان و بی دردسر بهشونه. 

 

ولی روح انسان هدف های بزرگتری داره.اونا خیلی ارزشمندن.چیزایی که از نظر ذهن کوتاه بین دسترسی بهشون یا سخته و طاقت فرسا یا ارزش تلف کردن وقتو نداره. 

 

وقت و زمان مثل ترمزی در برابر خواسته های روح عمل میکنه.حالا میفهمم که چرا یک نفر ، یک روح کامل و مرجع انسانی خوابو از زندگیش حذف کرد. 

 

تا حالا فکر کردین که نخوابین؟ همیشه ذهنتون بعد از خستگی روزانه هشدار قرمز خوابو شروع میکنه.هدف رفع خستگی با خوابیدن در بازه زمانیه که شاید هیچ چیز دیگه  جاشو نگیره. 

 

ولی آیا این حقیقت داره که خواب منشا آرامشه؟ تا حالا پیش نیومده که در خواب کلافه بشین یا بعد از ساعت های طولانی استراحت بازم کسل باشین؟ 

 

احساسم اینه که روح برا رسیدن به اهدافش بیرحمه و اگر بخواد ارزشهاشو دنبال کنه هیچ چیز مثل خوابیدن جلوشو نمیتونه بگیره.شیر دادن به بچه در نیمه های شب توسط مادر بدون ناراضی بودن از وضعیت خوابیدنش چالش بزرگیه که روح فقط از پسش برمیاد. 

 

باید راجب خواب بیشتر بدونیم.......

تا افق

بارون میاد.دوست داشتنیه.دوستداشتم که گرم باشه،مثل دوش آب که آرامش ایجاد میکنه.ولی چون مال این دنیاست فقط ظاهرش قشنگه.باطنش اهریمنیه.اگه زیاد بیاد باعث سیل و مرگ و میر میشه.پس مثل دوش نمیشه تنظیمش کرد.بهرحال زیباست.اما فقط همینه،زیباست.میباره که آبیاری کنه،تا به دهقان فداکاری یاد بده،که گیاهانو سیراب کنه.  

ولی در دنیای درون من اون گرمو دلپذیره.نمیباره که سیراب کنه یا باعث سیل بشه،فقط آرامش ایجاد میکنه،اون زیباست.نور خورشید و یکم رنگین کمان بهش اضافه میکنم.یه دشت سبز بی انتها و یه درخت تنومند وسط سبزه زار و زیر شاخه هاش یه سکو که بشینمو زیبایی ببینم.  

سکوت باشه و هیچی نباشه غیر از صدای بارون.هیچی،هیچ واسطه ای بین من و اون.  

چون خیلی دوسش دارم میخوام براش ترانه بخونم.مثل هیووووو

به نام عشق

بهترین و قشنگترین طرح خونه هست  

بهترین نما  

چقدر زیباست  

توسط یه انسان فکر شده و ساخته شده  

انسانی که خدا آفریده  

آفرینشی که میتونه بالاترین باشه  

بهترین فکر باشه  

بهترین خوبی  

بهترین تبسم  

و اون چی ساخته؟  

بهترین و قشنگترین طرح موجود هست  

بهترین نما  

چقدر زیباست

حقیقت

وقتی دست از نیاز میکشی  

وقتی تنها میشی  

همون موقع که هیچکس نیست که حرف دلتو بگی  

آخرین چیز همون چیزیه که همون اول احتیاجش داشتی  

احتیاج داشتی تا دخالت کنه  

که بتونه و بدونه که چی خوبه  

چیزی که میخوای تا بهتر باشی  

آره  

باید دخالت کنه  

تا حتی بنویسی  

یا گوش کنی  

یا نگاه کنی  

و انتظار  

انتظار  

تا تایید بشی  

که صلاحیت داری  

که جانشین بشی،یه خدامرد واقعی و بیشتر از اون نه فقط نیمی از اون

چرا ؟

گفتن حرفای بزرگ راحته  

عمل کردن بهشون سخته  

آیا کسی هست که بگه من جریان الهی رو حس میکنم؟  

تعادل دارم،اصلا تعادل چیه؟  

و روحی که آرامش دارد پس نیاز به تغییر هم ندارد؟ تحول  

  

داریم وقت تلف میکنیم....چرا؟

۷۷۷

۶۶۶  

۷۷۷  

میدونین چیه؟

محک

شاید خیلی ها میدونید چیه  

اونایی هم که مثل من تازه شنیدنش موسسه و بیمارستان کمک به کودکان سرطانی هست.  

  

شاید الان وقتش رسیده که شما هم مثل من خودتونو برای یکبار هم که شده محک بزنید ببینید میتونید قسمتی از عشقی که آفریننده بهتون داده رو هدیه کنید.  

  

داستان:  

مثل بچه های دیگه نبود.مو نداشت.البته قبلا چرا.وقتی خیلی کوچیکتر بود.اونموقع درد و رنجی هم نداشت.اما حالا چرا.رنگ ها براش بی معنی شده.اما قبل ترا رنگای زیادی را دیده بود.  

یروز که نامیدانه سعی میکرد دوباره رنگ هارو تو ذهنش مجسم کنه و یادش بیاد....غم کوچیکی تو دلش لونه کرد.اسم بعضیاشو یادش رفته بود.  

البته دلتنگیش زیاد طول نکشید،تنهاییش.اونکه مثل مادرش بود یروز اومدو با خودش یه جعبه مداد رنگی آوورد.یدونه هم دفتر نقاشی با کاغذای سفید.  

کمکش کرد تا اسماش یادش بیاد،اون رودخونه کشید،آبی،کوه کشید،قهوه ای،دشت سبز،خونه،سفید شبیه جاییکه خونش شده بود،خورشید زرد،گل،صورتی،و....  

....یه قلب کشید  

سرخ  

دنیای اون رنگی شد.به آینه زل زده بود و با خودش فکر میکرد که رنگ خدا چه رنگیه.