نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

جهان درون

با سکوت و آرامش درونی است که می توان راه معنوی را پیش برد .  
 
نمی توانیم در بیرون وجودمان آرامش را برقرار کنیم . 
 
 نمی توانیم دیگران را مجبور کنیم که آرامش داشته باشند و آرامش ما را هم  
 
به هم نزنند .

و لازم نیست که برای رسیدن به سکوت ، ترک شهر و دیار کنیم و در دل کوه  
 
ها زندگی کنیم .

 امور در بیرون ، دائمی نیستند . دستخوش تغییرند و دائم در حال جابجایی .

هر چیزی که در درون داریم ، واقعاً مال ما هستند و می توانیم رویش کنترل  
 
داشته باشیم .  سکوت ، آرامش ، خرد ،

ثروت ، قدرت ،... وقتی درونی شدند ، وقتی از جهان درون به دستشان آوردیم  
 
، مال ما هستند .  تغییر نمی کنند ،

 تا وقتی ما نخواهیم و کسی نمی تواند از ما بگیردش .

جهان درون . 
 
 ما مدیر جهان درونمان هستیم . باید این جهان را دید . و برای این کار ، دل  
 
بریدن از جهان بیرون شرط است . 
 
 جهان بیرون و قواعدش را باید ترک کرد و به جهان درون ، نقل مکان کرد و  
 
مرکز فرماندهی مان را آن جا بنا کنیم و از این مرکز ، برهر دو جهان ؛  
 
درون و بیرون ، مدیریّت کنیم .

ما در جهان بیرون کاره ای نیستیم . اوضاع و شرایط و تصمیمات دیگران ، 
 
 ما را به پیش می برد و جابه جا می کند .

باید لنگر این کشتی طوفان زده را ، در دریاهای درون ، به آب انداخت تا به  
 
سکون و آرامش برسیم و آنگاه خودمان تصمیم بگیریم که کی حرکت کنیم 
 
 و به کدام سو .

جهان درونمان در انتظار کشف توسّط ما و ایجاد مرکز فرماندهی در  
 
آن جاست . 
 
 
با عشق   

مراقبه ....

مراقبه به سادگی همین نیایش های روزمره ادمی است ...  

 

به سادگی نماز خواندن یا هر نوع ایین یا مراسم نیایش در هر قوم و فرهنگ ...  

 

تنها تفاوت ان با نیایش معمولی در این است که مدتی را به سکوت مینشینیم  

 

و منتظر شنیدن صدای خدا میشویم .... 

 

خدا با ما حرف خواهد زد و ما خود این را خواهیم یافت چه به صورت صوت یا به  

 

صورت نور .... 

 

به یاد کلامی از مرحوم دولابی افتادم .  میگفت هر وقت شبی ... نصف شبی  

 

بی دلیل از خواب بلند شدی .. دو رکعت نماز بخوان و بعد همانجا سر سجاده  

  

بنشین و بگو خدایا میدانم که با من کار داری اما نمیدانم چه کار و بنشین 

 

 

 و گوش کن ... کم کم خدا به تو یاد خواهد داد که چه باید بکنی .... 

 

 

از این شیوه ها مراقبه شروع میشود تا مدیتیشن های عمیق ....  

 

اما همواره مهمترین اصل در مراقبه شنیدن صدای خدا و دیدار با استاد درون است  

 

انچه در فرهنگ اسلامی ایرانی ما به عنوان اشراق شناخته شده ... 

 

با این تفاوت که دیگر در زمان امروز ما انسان فرصتی برای چله نشستن ها و  

 

ریاضات خاص ان ندارد چرا که سرعت زندگی انقدر بالا رفته که نمیتوان مهار  

 

زندگی روز مره را رها کرد و می باید لحظه به لحظه زندگی روزمره را پاس  

 

داشت . 

 

با عشق 

اسودگی

پیشرفت در راه معنوی با آسودگی ممکن است . 
 
 چه آسودگی ذهنی و چه جسمی . 

اصولاً دستیابی به هر چیز ، آسودگی می خواهد . ثروت ، اهداف کاری  
 
تحصیلی  و ...

آسودگی ، مسیر جریان انرژی را باز می گذارد و این ما را به هدفمان میرساند  .

 
نگرانی ، ترس ، تنش های فکری و جسمی ، ... جریان انرژی را مسدود  
 
می کنند و جلوی تحقّق هرنوع خواسته ای را می گیرند ؛ که البتّه خواسته ها  
 
، معنوی و غیرمعنوی ندارند . هر چیز که روح را به تکاپو وادارد ، معنوی است و  
 
در راه کسب تجربه به روح کمک می کند . درماندگی و خمودگی ،  
 
غیرمعنوی است .

و برای رسیدن به آسودگی ، خود راه معنوی است که کمک می کند .  
 
مراقبه ، به جسم و ذهن ، آرامش می بخشد . 
 
 رابطه با استاد ، به روح ، قدرت مقابله با طوفان ترس و نومیدی

را می دهد و روح را توانمند می کند و توانمندی ،  
 
آرامش و تمرکزمی بخشد .  
 
با عشق

صدا ...

صدا ، شفای معنوی است . 


صدا که جاری شد ، زخم های کهنه را درمان می کند .
 

اصل راه معنوی ، وصل شدن به صداست . 


صدا ، آگاهی برای رشد و شفا برای درمان را در خود دارد و نور ، برای دیدن راه .
 

صدا را باید جست .
 

صدا ما را صدا می زند .  
 
 
با عشق

صبر ...

کاری که جریان الاهی می کند ، سرشار کردن مقدار زیادی از انرژی به درون  
 
ماست که این انرژی ، وجود ما را در همه ی کالبدها ، تحت پوشش گرفته و  
 
باعث ایجاد تحوّلات می گردد . انحرافات را به جای خود برمی گرداند و بیماری  
 
های هرکالبدی را درمان می کند .

تنها کاری که ما باید بکنیم ، اینست که اجازه دهیم این انرژی کار خودش را  
 
بکند ، چون برای درست کردن ، ابتدا خراب می کند و این خرابی ها ، 
 
 باعث درد و رنج ، هم در درون و هم در زندگی فیزیکی می گردد .

باید تحمّل کرد .  
 
باید طاقت تیغ جرّاحی را آورد . 
 
از هم شکافته شدن و دوباره به هم پیوستن .

سال ها به طول می کشد ، ولی برای درمان ، چاره ای نیست ، باید صبر کرد .

صبر ، کلید ماندن در راه معنوی است . 
 
با عشق 

هویت روح ...

هویّت ما را چه چیزی تشکیل می دهد ؟  
 
شناسنامه ، خاطرات آدم ها از ما ، مدرک تحصیلی ،موقعیّت اجتماعی ، ...  
 
و مهمّ تر از همه ، نظر خودمان نسبت به شخصیّتمان . 
 
 این ها تعیین  می کنند که ما چه جور آدمی باشیم ، که چه طور خودمان را  
 
طبقه بندی کنیم ، که کجای دنیا ،خودمان را قرار دهیم .

امّا می دانید که ما هیچ کدام از این تعریف ها نیستیم .  
 
هیچ کدام . هویّتی را که این تعریف ها ، تعیین می کنند ، هویّتی پوچ و  
 
دروغین ا ست . شبیه هویّتی است که یک هنرپیشه در فیلم می گیرد ، 
 
 امّا هیچ کدام از نقش های هنرپیشه ها ، شخصیّت واقعی شان نیست  .

برای روح نیز چنین است ؛  
 
هیچ کدام از ابزارهای تعیین هویّت ، حقیقت یک روح را نشان نمی دهند . 
 
 این ها همه ، لباس هایی ست که روح ، به مناسبت نقش های گوناگون ،

می پوشد و باید یاد بگیرد که پس از پایان هر نقش ، درشان بیاورد .  
 
مثل هنرپیشه هایی که مرز بین شخصیّت واقعی و شخصیّت فیلم هایشان را  
 
گم می کنند ودر زندگی واقعی نیز ، با توهّم همان نقش ها ، به سر می برند .

روح باید یاد بگیرد که لباس هیچ نقشی را نگه ندارد و خود را عریان ببیند . 
 
 بی هیچ هویّتی .

یاد بگیرد که هیچ باشد و جرأت عریانی و هیچ بودن را داشته باشد .

هیچ ، هویّت واقعی یک روح است .  
 
با عشق

جریان الهی ...

ارامش و تعادل ، لازم و ملزوم یکدیگر هستند و هر کدام ،  

 

باعث به دست آمدن دیگری می شود . و پیشرفت در راه معنوی ، 

 

 نیازمند بودن این دو با هم .

تعادل ، ما را در راه اصلی نگه می دارد . در مسیر مستقیمی 

 

 حرکت می کنیم و انرژی خود را ، صرف کارهای بیهوده و غیرضروری  

 

نمی کنیم . تعادل ، نشان دهنده ی روحی است که به غیر از خود ، 

 

 به چیز دیگری برای ابراز وجود ، نیاز ندارد و بنابراین ، آرامش دارد . 

 

 و آرامش ، روح را به روی جریان الاهی ، باز نگه می دارد . 

 

 و جریان الاهی که جاری باشد ، روح دارد پیشرفت می کند 

 

 و از برکات جریان الاهی ، نصیب می برد .  

 

با عشق