نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

عهدی دوباره...

دقایق در گذر بودند ولی بی معنا جلوه می کرد.

هیچ گاه اینچنین احساس آرامش نکرده بودم و هیچ گاه اینچنین شیدا نبودم.

فقط سکوت بود در اعماق وجودم که می تازید و می تازید...

و آن زمان که عهدی دیگر بسته شد، نوزادی دوباره زاییده شد.

آرامش

شاهین یه پست در مورد آرامش گذاشتی و دیروز هم صحبت از آرامش بود شبش اما شب سختی بود و قبلش این پیام رو از یکی از دوستای قدیمیم گرفتم و بعد صاعقه شدیدی زد(که البته دامنگیر من نشد یکی دیگه نوش جان فرمود) و بعدش آرامش بود که اومد. اینقدر حس قشنگی بود که هیچ وقت یادم نمیره.

پیام این بود:


آرامش؟

نگاهی به گذشته و شکر خداست، نگاهی به آینده و اعتماد به خداست،

نگاهی به اطراف و جست و جوی خداست، نگاه به درون و دیدن خداست.


شاهین این جمعه هیچ وقت از یادم پاک نمیشه و برکتش همیشه با من هست.


آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش

                                                  

                                             این چراغی است کز این خانه به آن خانه برند


حافظ

کائنات

تمامی کائنات دارای هماهنگی بی همتایی هستند. و در این بین

اگر خوب بنگریم، کل فلک در جهت کمک به هر روحی به صورتی

منظم عمل می کنند. فقط کافی است خوب به اطرافمان توجه

داشته باشیم و نشانه ها را فراموش نکنیم.



سخنان گزیده بودا(1)

...ای رهروان، جز بند آرزو، هیچ بند دیگری نمی بینم که موجودات به آن بسته باشند و شتابان از شب دراز تولدهای پیاپی بگذرند.



ای رهروان، سرگشته بودن(دوباره زاییده شدن های موجودات) را آغازی نیست. نخستین جایی را که موجودات، در بند نادانی و تشنگی، از آنجا گشتن و سرگشتگی را آغاز کرده اند، نمی توان دید. ای رهروان از این دو کدام یک بیشتر است: آب چهار دریای بزرگ یا اشک هایی که شما ریخته اید به هنگامی که در این راه دراز می گشتید، سرگشته بودید، مویه و زاری می کردید، چون آنچه را از آن بیزار بودید می یافتید و آنچه را دوست می داشتید نمی یافتید؟

اگر رنج با مرگ به پایان می آمد، می شد بر گذر زندگی چیره شد. اما چنین نیست. آرزو و دلبستگی و نادانی نمی گذارند که انسان به هنگام مرگ نیست و نابود شود، اینها در تولد مجدد او مؤثرند و تا زمانی که به مقامی نرسد که به این آلودگی ها پایان دهد در سانسارا سرگردان خواهد بود. اعمال و کردار درست، فرصت های بهتری فراهم می آورد تا آن آلودگی هایی که چرخ دوباره زاییده شدن را به گردش درمی آورند، یعنی تشنگی و نادانی، ریشه کن شوند. باشد که مرا خون از رگ ها برود، گوشت بر تنم بپوسد، و استخوان هایم بند بند جدا شوند، اما تا راه شناخت را نیابم، از اینجا نخواهم رفت.

معبد

در این چرخ گردون معبدهای بی شماری وجود دارد.

معبدهای متعدد برای انسان های متفاوت...



معبد شما کجاست!؟

نگاهی دیگرم آرزوست