نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

به نام عشق

بهترین و قشنگترین طرح خونه هست  

بهترین نما  

چقدر زیباست  

توسط یه انسان فکر شده و ساخته شده  

انسانی که خدا آفریده  

آفرینشی که میتونه بالاترین باشه  

بهترین فکر باشه  

بهترین خوبی  

بهترین تبسم  

و اون چی ساخته؟  

بهترین و قشنگترین طرح موجود هست  

بهترین نما  

چقدر زیباست

حقیقت

وقتی دست از نیاز میکشی  

وقتی تنها میشی  

همون موقع که هیچکس نیست که حرف دلتو بگی  

آخرین چیز همون چیزیه که همون اول احتیاجش داشتی  

احتیاج داشتی تا دخالت کنه  

که بتونه و بدونه که چی خوبه  

چیزی که میخوای تا بهتر باشی  

آره  

باید دخالت کنه  

تا حتی بنویسی  

یا گوش کنی  

یا نگاه کنی  

و انتظار  

انتظار  

تا تایید بشی  

که صلاحیت داری  

که جانشین بشی،یه خدامرد واقعی و بیشتر از اون نه فقط نیمی از اون

چرا ؟

گفتن حرفای بزرگ راحته  

عمل کردن بهشون سخته  

آیا کسی هست که بگه من جریان الهی رو حس میکنم؟  

تعادل دارم،اصلا تعادل چیه؟  

و روحی که آرامش دارد پس نیاز به تغییر هم ندارد؟ تحول  

  

داریم وقت تلف میکنیم....چرا؟

۷۷۷

۶۶۶  

۷۷۷  

میدونین چیه؟

محک

شاید خیلی ها میدونید چیه  

اونایی هم که مثل من تازه شنیدنش موسسه و بیمارستان کمک به کودکان سرطانی هست.  

  

شاید الان وقتش رسیده که شما هم مثل من خودتونو برای یکبار هم که شده محک بزنید ببینید میتونید قسمتی از عشقی که آفریننده بهتون داده رو هدیه کنید.  

  

داستان:  

مثل بچه های دیگه نبود.مو نداشت.البته قبلا چرا.وقتی خیلی کوچیکتر بود.اونموقع درد و رنجی هم نداشت.اما حالا چرا.رنگ ها براش بی معنی شده.اما قبل ترا رنگای زیادی را دیده بود.  

یروز که نامیدانه سعی میکرد دوباره رنگ هارو تو ذهنش مجسم کنه و یادش بیاد....غم کوچیکی تو دلش لونه کرد.اسم بعضیاشو یادش رفته بود.  

البته دلتنگیش زیاد طول نکشید،تنهاییش.اونکه مثل مادرش بود یروز اومدو با خودش یه جعبه مداد رنگی آوورد.یدونه هم دفتر نقاشی با کاغذای سفید.  

کمکش کرد تا اسماش یادش بیاد،اون رودخونه کشید،آبی،کوه کشید،قهوه ای،دشت سبز،خونه،سفید شبیه جاییکه خونش شده بود،خورشید زرد،گل،صورتی،و....  

....یه قلب کشید  

سرخ  

دنیای اون رنگی شد.به آینه زل زده بود و با خودش فکر میکرد که رنگ خدا چه رنگیه.

شعر

باز درونم آبیست

باز درونم نور هست

میپرم بالاتر

شاید آن گوشه نیلی رابتوانم که گرفت

شاید که به پایین سر بخورم

به میان سفیدی طوسی

یا کمی پایینتر

انعکاس آبی

تا نفس می آید

پر میشوم از خالیو خالی تر

که شاید بفهمم که آن نور کجا بود

از کجا می آمد

که درونم لانه ای ساخت

لطیفتر از مه صبح

سبکتر از پر

و چنان سنگین شدم و

فروریختم و

سبکبال شدم و....

....بر باد شدم ،گره ای با ابدیت خوردم


تولد

سلام به زندگی

سلام به فکر آزادی

سلام به پرواز ذهن

سلام یعنی درود

درود به آبی دریا

درود به کهکشان پر ستاره

درود به قلب تپنده زندگی

سلام به به نام خدا

سلام به سبزی سرو بلند

سلام به باد

درود به صدای پیانوی عشق

سلام یعنی برگشتن به زندگی همونطور که خودت خواسته بودی و فرمان داده بودی تحت سرپرستی کسایی که از پنجره خانه تو به ما نگاه میکنن یا از فانوس بلند تو نور به اطراف پراکنده میکنن تا در آخرین دوردستهای تاریکی هم کورسوی عشق به چشم گمراهان برسه تا راه بازگشت به خانه تو همیشه مشخص باشه

سلام به استادان بزرگ نام تمام اعصار