نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

به رنگ گل

وجود من آکنده از عشقی شد که بی پروا و بدون هراس از من محافظت کرد در شرایطی که آرزوهاش از یاد رفت و من هدفش شدم.  

  

خندید ، غمگین شد ،مضطرب ، شاد  و به هدفش نرسید بلکه اونو ساخت.  

  

و من اونو مادر نامیدم.  

  

که کمتر از خالق من نیست و شایسته تر ازین نیست که بجای اینکه بگم  خسته نباشی براش دعا کنم و تمام سعیمو تا هدف اون باشم.  

  

آره ،خودمو بسازم........  

  

...........

نظرات 3 + ارسال نظر
رامین جمعه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 02:39 http://bermodachat.com

[گل][قلبسلام!
دوست عزیز ما چت رومی زدیم و دوست داریم که تمام آدم های مهم ایرانی به اینجا بیاند و جمع دوستانه و پر از نشاط را به ارمغان بیاریم!دوستان شما منتظر شما هستند به امید پیروزی شما دوست عزیز!
بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفریش ز یک گوهرند

جوینده ی حقیقت جمعه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:21

سلام به داداش اتم میثمم :

واقعا عالی بود گریم در اومد ، زیبایی رو میشه در این نوشتت حس کرد اونم برای من که خودت میدونی مامانم چه ها که برام نکرده .

خیلی قشنگ بود مامانمم خوندش گفت قشنگ بود و یه چیزه دیگه که خصوصی بهت میگم .

با عشق به مادری که تو رو به وجود اورد برو و از طرف من بر دستاش رو بوس کن .

جوینده ی حقیقت جمعه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:36

چی گفتم خداییشااااااا :

در اصل اینه :
با عشق به مادری که تو رو به وجود اورد برو و از طرف من دستاش رو ببوس .

با علاقه به مادری که هرگز دیدمش و از دیدن پسرش میشه بزرگیش رو حس کرد .

و چیزهای زیاد دیگه ای که باید در وصفش بگم ولی زبانم در مقابل وصف بزرگی این زن کوتاه شده .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد