نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

زمزمه گلاکن

یه نصفه کارتن مسخره بود که تصویر نشون میداد و یکی هم کل داستان را حرف میزد مثل همون پرده خونی خودمون،یادتونه؟ 

 

gelaken 

 

اینم یه قطعه از پازلیه که فکر منو مشغول کرده بود! پازل زندگی من!  

 

هر موقع که زمزمه باد را میان درختها میشنوم و خودم میخونمش(زمزمه رو) یاد این نصفه کارتن میوفتم.موقع بلند شدن هواپیما از زمین.آهنگ وبلاگ قدیمیمون،جیرینگ جیرینگ آّب.وز وز زنبور. 

 

ضرباهنگ پیانو...دستت درد نکنه رهگذر جان،با الهام از آهنگت یه چیزایی نوشتم که خدا نخواست . پاک شد،ترسید عاشقم بشی 

 

با عشق

نظرات 4 + ارسال نظر
جوینده ی حق سه‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:45

رهگذر عاشقت بشه خوب دیگه چیزی ننویس که فکر میکنی کسی عاشقت میشه اخه من اونوقت داداشیم رو از دست میدم

باشه قول ای ول

رهگذر سه‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:07 http://setareye-abii.blogsky.com/

بی نام و قابل انتقال به غیر یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 23:42



مگه اینجا عاشق دونیه

حالا یه چیزی گفتیم نریزید سرمون رو بشکنید.
جنبه که ندارید.

رهگذر: تو با جنبه منو کشتی بی معرفت

ارمان پنج‌شنبه 19 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:33

زمزمه گلاکن در دوران کودکی منو مسحور خودش کرده بود هنوز اون حس ترس و تعلیقی که از دیدن این نیمه کارتون مسخره داشتم تو وجودم مونده. اما نمی دونم چرا هیچکدوم از هم نسل های من خاطره ای ازش ندارن.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد