نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

فریاد ...

فریاد که از شش جهتم راه ببستند


آن خال و خط و رنگ و رخ و عارض و قامت



....



با عشق

نظرات 14 + ارسال نظر
چشم عسلی چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:17 http://hasrategozashteha.blogfa.com/

وای عزیزم!!! خیلی باحال بود!!! خیلی بهم چسبید!!!
مرسی..

فریاد!!!

خواهش میکنم

چشم عسلی چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:18 http://hasrategozashteha.blogfa.com/

راستی من اول شدم جایزه می خوام

در اولین فرصت

رویا چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:25 http://www.7rozane.blogfa.com

سلام عرض میکنم خدمت اقا شاهین خودمون :

خیلی بده که از شش جهت راه رو بستن ولی مطمئن باشین راه اخری هم هست یعنی راه هفتم


و همیشه در بدترین موقعیتها ادم میتونه یه راه جدیدی رو پیدا کنه
مطمئن باشید

راستی من اون قضیه ی کوسه رو اشتباه فهمیدم فکر کنم این رو هم بی خیالش بشین بهتره

شایدم خوب باشه

بیشتر فکر کن

جوینده ی حق چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 22:09

چه اهنگ ارامش بخشی دارین

مرسی. کاش وبلاگت رو هم میذاشتی

تو پنج‌شنبه 23 دی‌ماه سال 1389 ساعت 00:12 http://www.chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com

میشه فریاد هم نکشید....
نمیشه نجوا کرد...؟؟؟

عشقت رسد به فریاد گر همچو من بخوانی ....

رهگذر پنج‌شنبه 23 دی‌ماه سال 1389 ساعت 00:16

شاهین جان بی زحمت برای ما بی سوادها این بیت را معنی بفرمایید.
مثلا معنی عارض چیه؟؟؟؟

نکته خوش مزه این شعر ۶ جهت هست
در فیزیک ۶ جهت داریم
بالا - پایین - چپ - راست - جلو - عقب
خوب این بابا هر راه رو با یکی بسته
از شما چه پنهون من هم نفهمیدم این عارض به چه معناست
شاید معنی گمشده ای زمان حافظ داشته
به هر حال مهم اینه که جایی برای رفتن نیست

با عشق

پسرآزاد پنج‌شنبه 23 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:49 http://goldenwisdom.blogfa.com

این شعر از کیه ؟؟؟؟؟ از مولانا ؟؟؟؟

تعبیرشو می دونی ؟

بیت های قبل و بعدش چیه؟

منظور از مصرع دوم و این شش وجه که نامرده چیه ؟

شاید منظورش اینه که تمام راه های خروج رو بستند و باید به درون رفت ....

پژواک پنج‌شنبه 23 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:18

سکوت کن که سکوت بلندترین فریاد عالم است
برکت

رویا پنج‌شنبه 23 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:51 http://7rozane.bloggfa.com

سلام اقا شاهین گل :

عدد شش عدد خوبیه واما معنی این مطلبت بنظر من :

اینکه راه رو از ۶ جهت بستن میتونه (البته شاید) منظورش این باشه که از این چیزهای دنیوی که شامل خط و خال و رخ و عارض و قامت هم میشه ادم بگذره و به محبوب برسه

حقسقتش همین رو میتونم بگم و این که یه چیز دیگه هم شاید بگه که منظورش همونه که گفتم یعنی میخواد بگه به این چیزای دنیوی دل نبند که اگه اینها رو ازت بگیرن هیچی نیستی و باید راه دیگه ای رو پیدا کنی راهی که اینده ی معنویت رو تضمین کنه و نتونن ازت بگیرنش

رویا پنج‌شنبه 23 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:54

بنظرم ایندفه درست گفتم و میتونم با درصد زیادی بگم همینه

شاهین پنج‌شنبه 23 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:21

والا تا اونجا که یادمه این شعر مال حافظ هست
و ضمنا معنی و مفهوم ان این است
که به هر جهت که میروم معشوق است که به سبک اشعر عرفانی ان زمان چنین پرداخته شده
خلاصه مطلب این که
این شعر در وادی حیرت سروده شده و شاعر میگه به هر جا که مینگرم جز روی دوست نمیبینم
و از این موضوع در حیرت است و انقدر تحت فشار قرار گرفته که فریاد میزند تا به همه اعلام کند که بابا هیچ خبری هیچ جا نیست
همه چیز این جاست
چون غیر از دوست هیچ چیز نیست

نه رویا خانم اشتباه گفتی
بهت گفتم این تفکر زاهد مابانه ات رو بزار کنار ادم با عشق به عزیزانش میتونه عشق به خدا رو یاد بگیره نه با کنار گذاشتن اینها

رویا پنج‌شنبه 23 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:28 http://7rozane.bloggfa.com

چه معنا و مفهوم قشنگی داشت خوب من به یه چیزی معتقدم و اونم اینه که ادم باید دیگرون رو دوست داشته باشه تا بتونه خدا رو دوست داشته باشه غیر از اینه ؟

درست مثل خودشناسی خود ادم میمونه که ادم تا وقتی خودش رو نشناسه نمیتونه خدا رو بشناسه و در اصل اون اگاهی رو که با شناخت خودش بدست اورده میتونه بفهمه خدا واقعا چه قدرتی داره

اینو دیگه امیدوارم درست گفته باشم

رویا پنج‌شنبه 23 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:34

میدونی عیب من چیه ؟

اینه که میخوام از ادما بگذرم تا به خدا برسم ولی این طرز تفکرم خودمم الان میگم غلطه چون ادم باید با بودن در کنار ادما به یه جایی برسه البته اگه میخواد برسه .

نمیدونم چرا همچین فکر اشتباهی میکردم ولی خوبه که الان فهمیدم مرسی شما خیلی بهم کمک کردید ناخواسته بود شاید هم خواسته

آواتار پنج‌شنبه 23 دی‌ماه سال 1389 ساعت 17:35 http://jvmt.blogfa.com

زیباست بود... مرسی...

همه از بازی تلخ عشق و زندگی دردمندیم و مینالیم

اما این در واقع فقط یه بازی مفرح شورانگیزه اگر قوانین بازی رهایی بخش زندگی آزاد رو بیاموزیم...
.
.
.
بنظرم وقتی همه راهها بسته شد روح بپرواز درمیاد چون راه آسمون همیشه براش بازه...

بی اختیار یاد حکایت "ساتوری" کتاب "ما تنها نیستیم افتادم"...

میگوید: ذهنم مشغول مطالعه موضوع ذن و ساتوری و احتمال روشنایی ناگهانی آن بود...

در حالیکه فنجان چای را میشستم و قوانین را مرور میکردم انفجاری رخ داد و خیزشی در آگاهی و فنجان از دستم افتاد و تکه تکه شد....

باید همه را جمع میکردم و با دقت به هم میچسبانیدم تا پیام اکویدیایی را بگیرم اما هر چه گشتم یک قطعه پیدا نشد و سوراخی بسار ریز در فنجان آن باقی ماند...

استاد بعدها در رویا گفت: آن سوراخ بسیار ریزی است که روح از طریق آن از ذهن میگریزد...

اک برکت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد