نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

حرفی برای گفتن ...

اصلا خوشم نمیاد که بگردم تا حرفی پیدا کنم برای گفتن 


هر چی باشه من نه معلم هستم نه آخوند من فقط شاهین ام ...


اما این روز ها به جای حرف زدن و شنیدن دارم میبینم ....


سیلان روح الهی و عشق در  نقطه نقطهء این ماتریکس بیرونی


چه کور مانده بودم تا امروز ...


این اقیانوس عشق و رحمت که همین جاست ...


همچون ماهی ای بودم که در دریا سراغ دریا را میگرفت ...


یا به قول حافظ ...


بی دلی در همه احوال خدا با او بود


او نمیدیدش و از دور خدایا میکرد ...


با عشق

نبودن

میبینم که انگار خاکستر مرده پاشیدند تو وبلاگها و کسی یه هفته ای که نبودم آپی نکرده. 

 

کجایید ای شهیدان خدایی..... 

 

انگار که من نباشم چرخ وب ها نمی چرخه.جلل الخالق! 

 

واقعا که اگه خالصانه برای رضای خدا کار انجام بدی و گوش بزنگ باشی تا چی سر راهت قرار میده همه کارها خوب پیش میره و اوضاع بر وفق مراد میشویی ید! 

 

همین کار من ...اول که رفتم تو همه آماده بودند که زیراب بنده رو بزنند.اما حالا همه دوستند.البته دوست داریم تا دوست.ولی به هر حال.... 

 

اینجوریه که حالا خیلی چیزها نصیبم شده و غیر از اینهای دنیایی یک دوست داشتن به شکل جدید هم بهم اضافه شده.دوست داشتن خدایی که میدونم مصوب تمام گرفتاریها و گره گشای تمام کارهام بوده....خدا گر ز حکمت ببندد دری   ز رحمت زند قفل محکمتری! این خیلی بیشتر معنی داره تا اصل شعر،چون هر کاری کنی تا آسمون به زمین بیاد تا خدا نخواد نمیشه.حالا هی زور بزنو عرق بریز....پس واگذار کن و منتظر باش.... 

 

منتظر باش.................

ای دوست

ای دوستو با او دوستو فرق داره.آبشون تو یه جو نمیره.او دوستو خیانت میکنه ،او دوستو نمیکنه. 

 

او دوستو وقت دست تنگی دستتو نمیگیره، او دوستو می گیره. 

 

ای دوستو ..... او دوستو...... 

 

 

دوسته دیگه،کاریش نمیشه کرد.دوسته