نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

حرفی برای گفتن ...

اصلا خوشم نمیاد که بگردم تا حرفی پیدا کنم برای گفتن 


هر چی باشه من نه معلم هستم نه آخوند من فقط شاهین ام ...


اما این روز ها به جای حرف زدن و شنیدن دارم میبینم ....


سیلان روح الهی و عشق در  نقطه نقطهء این ماتریکس بیرونی


چه کور مانده بودم تا امروز ...


این اقیانوس عشق و رحمت که همین جاست ...


همچون ماهی ای بودم که در دریا سراغ دریا را میگرفت ...


یا به قول حافظ ...


بی دلی در همه احوال خدا با او بود


او نمیدیدش و از دور خدایا میکرد ...


با عشق

نظرات 10 + ارسال نظر
پسرآزاد دوشنبه 15 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 07:48 http://goldenwisdom.blogfa.com

از عقاب به شاهین ...

صدامو داری؟؟؟؟

از عقاب به شاهین ....

صدامو داری؟

عزیزم اگه صدامو داری می خواستم بگم برکت باشه و اون پائینو ببین یه شکار تپل موپل می بینم !!!!

بابا انقدر داد نزن خوب شد شکار در رفت ...

رویا دوشنبه 15 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 19:24 http://www.7rozane.blogfa.com

سلام امیدوارم بخاطر تصادفتون بهتر باشید ؟

درسته ادما بعضی مواقع نمیتونن حس کنن کجا هستن و خدا چه نعمت بزرگی بهشون داده ( منظورم با خدا بودن هستش )

خیلی خوشحالم الان متوجه شدید که کجا قرار دارید و امیدوارم بهتر از این عمل کنید

میدونم که همیشه خوب عمل میکنید پس با یه خورده سعی ،خوب رو به بهترین و موثر ترین راه و اندیشه تبدیل کنید

با ارزوی موفقیت روزافزون برایتان

مجبورم یه جواب ثقیل بدم

اصلا منظور من با خدا بودن نیست

دیدن خداست ...با همین دو چشم معمولی لطفا اصطلاحات نیمبند عرفانی به خورد من نده ...

رویا دوشنبه 15 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 20:28 http://www.7rozane.blogfa.com

مثل همیشه شرمنده ام هنوز نتونستم شاگرد خوبی باشم

جای تاسف داره ولی ببخشید

ممنونم

دل نوشته سه‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:15 http://www.golabdon.blogfa.com

شنا کن ماهی کوچولو، شنا کن...

میثم:

شاهین :
چلپ چلپ ....

آخ آخ پرهام خیس شد

ریا چهارشنبه 17 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:14 http://www.7rozane.blogfa.com

سلام اقا شاهین شما یعنی میخوایین بگین تازه الان خدا رو دیدین ؟
وا جای تعجب از استاد منه
ولی ادم میتونه با دیدن کارایی قشنگی که در حقش کرده خدا رو ببینه مثلا به من یه زندگی دوباره داد ، به یکی " از یه تصادف نجاتش داد "
که فکر کنم شاید مورد اخر در مورد شما هم صدق کرده باشه

یعنی میخوام بگم ادم با دیدن زیبایی خدا و کارای خوبی که خدا در حقش میکنه اونو بطور واضح ببینه در اون زیبایی یا بهتر بگم اینکه میگم صفات خدا رو باید در خودمون پرورش بدیم هم همینه یعنی میخوام بزرگی و عظمت خدا رو تویه اون صفت ببینیم

حالا چی ؟ درست گفتم یا نه !!!

نه درست نگفتی

مثلا تو مادرت رو از نشانه هاش میبینی آخه ...

هر چند که اینهایی که گفتی اصلا کار خدا نیست و این پاراگراف آخرت هم اتصاف به صفاتی هست که تو دوست داری خدا داشته باشه
که اگر هم داشته باشه اشکالی نداره اما باز هم تو به صفت رسیدی نه به موصوف

این هم واسه اینکه بدونی اگر فلسفه رو با عرفان قاطی کنی باز هم اون چیزی که من گفتم نیست

رویا پنج‌شنبه 18 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:40 http://www.7rozane.blogfa.com

سلام دوست ندارم فکر کنی دارم باهات کل کل میکنم
ببین منظورم رو بد متوجه شدی !!!
منظورم از زیبایی خدا این بود که مثلا تو اصلا توقع یه کاری رو نداشتی ازش بعد ببینی شده و بعد بفهمی که اینکار رو هیچکس انجام نداده !!!
مثلا میگم من خودم خیلی از زیبایی های خدا رو دیدم که پی به رحمن و رحیم و ... صفات دیگه ی خدا بردم بعد اونجا به خودم گفتم پس من اینهمه توی نمازام میگم رحمن و رحیم این بودش
ولاغیر...........
که خیلی زیادن و صرفا میخواستم بگم ادم میتونه زیبایی های خدا رو تویه یه صفت کوچولو پی ببره !!!
همین و بس .............
نمیدونم ایندفه متوجه منظورم شدی یا نه ؟‌

خوب بید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نه ناراحت نمیشم . اسمش هم کل کل نیست
منظورت رو خوب فهمیدم ..
اما چیزی که من عقیده دارم اینه که خالق همه شرایط امروز هر کس فقط خود اون شخص هست و اصولا خدا در این مورد دخالتی نمیکنه و به فرد آزادی میده تا خودش خالق جهانهای خودش باشه

یه خورده از صفات بیا بیرون
مثالم رو برا تشریح میکنم .. میای خونتون میبینی همه چیز جمع و جوره . بوی غذا تو خونه پیچیده و یه مهربونی خاصی تو فضا هست .. به خودت میگی به به مامان چی کار کرده ... اما در حقیقت هر کدبانویی میتونه این کار رو با یه خونه بکنه بنابراین صفات تو رو به اون شخص نمیرسونه وقتی رفتی تو و دیدی مادرت تو خونه است میفهمی اون کدبانو مادرت بوده

وگرنه شاید این خانم عیال جدید پدرتون باشه که اتفاقا خیلی هم با عشق داره خدمت میکنه ...

اکنکار پنج‌شنبه 18 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 15:51 http://www.jvmt.blogfa.com

طبعی به هم رسان که بسازی به عالمی

با همتی کز سر عالم توان گذشت

مرسی از کامنتت
سر زدم به وبلاگت

رویا پنج‌شنبه 18 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 19:01 http://www.7rozane.blogfa.com

بامزه بود و مثال البی زدی ممنونم باشه از صفات میام بیرون ولی معتقدم که این صفات میتونه .................
بهتره بی خیال بشم

رویا پنج‌شنبه 18 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 19:16

خوب منم تازه به این حقیقت رسیدم که ادم هم شیطون درون خودشه و هم خدا
اینطری که شیطون همون نفسشه
و خدا هم همون نیروی خوب ادمه همون نیرویی که همیشه درست میگه و حق رو میگه
در واقع ما همه مثله شمعی هستیم که با بزرگتر شدنمان به اون نور الهی که خداست نزدیکتر میشیم

اما تا اونجا که من میدونم هر چی زمان بر شمع میگذره کوچکتر میشود

رویا جمعه 19 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 22:02

خوب اولا سلام دوما ادم با معنوی شدن خودش یا اینطوری بگم با معنوی کردن خودش ، خودش رو به منبع نور نزدیکتر میکنه پس بزرگتر میشه !!!
قبول نداری ، اگه قبول نداری معلوم میشه قبول نداری خدای این جهان بزرگه
مطمئنا اینطوری فکر نمیکنی پس ما هم بزرگتر میشیم حالا دیگه اگه بخوام مثال بزنم فرض کن الان من یه کبریتم که گاهی خاموش میشم و گاهی روشن ولی با صحبت با شما و میثم میشم یه شمع و همینطور بزرگتر میشم
لاف بزرگی زدم زیاد جدی نگیر من ازین حرفا زیاد میزنم
خوب اون مثال شمع شما هم در عالم دنیوی اینطوریه ولی یه ادمی که شمع شده مسلما بزرگتر میشه و به درجات معنوی بیشتر و بالاتری میرسه
نه ؟

میثم: شمع نیم جمع نیم
دود پراکنده شدم،میفمی؟(خراسانی بخون)

این شعری که میثم گفت خیلی جالبه البته کاملش اینه :
گفت که تو شمع شدی صاحب این جمع شدی

شمع نیم جمع نیم . دود پراکنده شدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد