نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

ای دل آدم میسوزه ..

آی دل آدم میسوزه ...


من گنگ خواب دیده

و خلقی تمام کر


من عاجزم زگفتن

و خلق از شنیدنش



یاد آنیتیا به خیر


چه روز و شبهای زیبا و پر باری بود ....


با عشق

نظرات 8 + ارسال نظر
رهگذر یکشنبه 28 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 22:10 http://setareye-abii.blogsky.com/

شاهین شاید بتونم بگم برای منم اون دوران بهترین دوران بود و می فهمم منظورت از دل سوختن چیه!!!!!!
راستی اینکه گفتی ((یاد آنیتیا به خیر)) ایهام داشت!!!!
دلم برای هر دو آنیتیا تنگ شده.
یادش به خیر...
میگن به گذشته برنگردین ولی بعضی خاطرات اینقدر شیرینه که توی یه شرایطی که از همه چیز گریزانی اون خاطرات خیلی بهت آرامش میده.
برکت برای تو دوست عزیز و همه عاشقان.

به نظر من هم برگشت به گذشته کلید حل سر خوردگی های امروزه

البته اگه سر خوردگی ای مونده باشه

اوومیثم دوشنبه 29 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 00:45

پس جدید چی دارین شیاطین کوچک؟! من نباشم به قهقرا میرین.کفر گوهای پلید!

هی یاد قدیما میکنید،الان هم که همونجوری هستین...و باید باشین.هنوز یاد نگرفتین که باید پیشرفت کنید و از گذشته ها درس بگیرین.

من هیچم دلم تنگ نشده.الان به معبود ازلی نزدیکترم چه بسا قبلا و توی آنیتیا اینطور نبود.قبول ندارین؟ به درک جهندم!

دیگه نشنوم ها.دفعه دیگه کتک میخورین هر جفتتون،شاهین و رهگذر...گفته باشم!

ببین ادمها خیلی زور میزنن تا برن طبقه علی از گذشته اشون آگاه بشن و درسشون رو زودتر یاد بگیرن
ژس یاد قدیما زیاد هم بد نیست

پسرآزاد سه‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:20 http://goldenwisdom.blogfa.com

آره والا دوران خوب و سرکاری بود !!!!

بعضی وقت ها سرکاربودن هم بد نیست !!!!

ولی شاهین جان جدا یادش بخیر


............


کلی سه نقطه گذاشتم واسه خاطراتمون

خاطره هامون هم سهمیه بندی شده !!!

برکت باشد

اگه یه ذره بیشتر فکر کنی میبینی خدا هم اسباب خلقت رو واسه سر کار گذاشتن ارواح خلق کرده

[ بدون نام ] سه‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:40

آرام،
روی پاکی آبشار
خط می کشید دست نور
و تو برهنه به فریاد آبیش عشق می باختی....

هنوز هم گاهی آنیتیا رو در گوگل سرچ میکنم و از اینکه فروم بالا نمی یاد. از اینکه اونقدر خاطره و اتفاق و اشک و خنده و امید و بیم و ترس و شک و یقین با هم و یکباره محو شدند مبهوت میشم.

دلم تنگ شده برای توهم یک رویا٬ رویایی که خیلی شیرین بود
دلم تنگ شده شاهین...

.....

.......

چشم عسلی سه‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:09 http://hasrategozashteha.blogfa.com/

عاشقتونم!!!

ببین خیلی باحال می نویسین...
ببین من خیلی به وجد اومدم وقتی حرفاتونو می خونم...

ببین همه ی پستاتو نخوندم اما اونجا که تو بیمارستان بودی و با خدا همکاری می کردی مورمورم کرد...

خیلی خوشحالم که شماها هستین... خیلی خوشحالم که عقاید ه قشنگی دارین... خیلی خوشحالم که شاید یه روزی دوست ه من باشید و تو همکاری کردن ه با خدا کمکم کنید...

امروز صبح که از خواب پاشدم گفتم "خدایا شکرت" و احساس می کنم خدا داره بهم هدیه می ده... نوشته های قشنگت حس ه خوبی بهم داد... ممنون

ممنون
خوش اومدی

بی نام و قابل انتقال به غیر سه‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1389 ساعت 22:16

ببینم تنها تنها دیگه
یاد کدوم شبها بخیر
حالا که گذشت. جای ما رو هم خالی کن.

بی نام و قابل انتقال به غیر چهارشنبه 29 دی‌ماه سال 1389 ساعت 23:31

آقا یاد اون شبها بخیر.
چقدر وصل می گرفتیم و چقدر وصل ها از دست دادیم.
چقدر مارگ می گرفتیم و چقدر پول ها از دست دادیم.
شانس آوردیم ... را به باد ندادیم.
و اکنون خوشحالیم از اینکه دیگر وصلی نمی گیریم و در عوض هم پولی از دست نمی دهیم.
برکات بلند بفرست.

ولی خداییش خوش میگذشت

بی نام و قابل انتقال به غیر سه‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 22:48

چوم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد