نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

چراغ های آبی

خودخواه شدم.قرار بود بنویسم که این چراغی بشه برای کسایی که میخوان خودشونو و خدای خودشونو بیشتر و بهتر بشناسند و گره های کور شده زندگیشونو با دندون باز نکنن.و شاید چیزی که خالق من میخواست... 

 

اما ناخواسته غرور منو گرفت و یادم رفت که خط اصلی همه اینها خودش بود.همونی که میخواست بنویسم.چند وقتی هست که فکرم متمرکز نمیشه تا چه پیش آید... 

 

قرار هست همونجوری فکر کنم که بنظرم خدای عالم(دانا) فکر می کنه.چون اینطوری هست که میفهمم چرا بعضی کارها مطابق خواسته پیش میره و بعضی نمیره.اما چه کنم که عقلی ناقص دارم که درون این من کذایی فقط به آرزوهای من منان فکر می کنه. 

 

ولی چراغی آبی به این درونی ترین دالان من بسته شده که هم راه خودمو روشن کنه و هم برای دیگران کورسویی از نشانه باشه.نشانه ای از آبادی،از زندگی جاویدان.بنابراین سعی میکنم که بنویسم و نقاطی که فکر می کنم تاریک هست را روشن کنم،هر چند که باد و طوفان با خودش دلهره به اطراف پراکنده می کنه. 

نظرات 2 + ارسال نظر
آلباترا دوشنبه 14 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:29

good 4 u!

جوینده یکشنبه 20 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:39 http://goldenwisdom.blogfa.com

برکت باشه دوست عزیز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد