نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

باغ سبز(پایان)

خیلی سعی کردم خودمو بزارم جای باغبان.ببینم چی تو فکرش میگذره. 

 

چطور میشه که علف،علف میشه و چطور گل تبدیل به گل میشه.سرنوشت هر گیاهی انگار از قبل تعیین شده.از دیدگاه من علف علفه و سیب سیبه.شکوفه قشنگه،چون من میگم قشنگه. 

 

امروز روز عجیبی بود.باغبان راه افتاد و با یک کیسه به گیاهان خاصی سرک میکشه.اون چیزهایی را جمع آوری کرد.تخم یک سری گیاهان.گل هایی متفاوت.اونهایی که با تمام سختی های موجود برنامه درستی را پیش بردند و نتیجه دانه هایی مقاوم هست که اینجا کاشته نمیشه.چون باغبان با دقت و تأمل جداشون کرد و با خودش برد.این معنیش این نیست که این دانه ها خشک و آسیاب میشوند.چون طعم خوشی ندارند و اصولا فقط برای تولد یک گیاه جدید جمع آوری شدند.  

 

داخل باغ وضعیت اصلا مطلوب نیست.انجیرهای دوست داشتنی رنگ عوض کردند و به دور درختان پیچیدند.نفس کشیدن براشون سخت شد.درختها مردند و انجیرها پا بر سر تنه خشکیده آنها گذاشتند و قد علم کردند،غافل از اینکه ماهیت بهشتی خود را از دست دادند و تبدیل به انگل شدند. 

 

خاک غنی شده حالا فقط خاک هست.هرچه که مواد معدنی بود توسط علفهای کوتاه عمر مصرف شد.ریشه گیاهان انگلی جلوی نهر آب سد شدند و دیگه آب به رگهای حیاطی باغ نرسید.دیگه سایه درختی هم وجود نداره.آفتاب در گرم ترین حالت خودش تمام سبزه ها را سوزاند.رنگ زرد رنگ پریده ای تمام باغ رو در بر گرفت.نابودی... 

 

کنار دیوار فرو ریخته باغ رویاها ایستادم و به دور دست خیره شدم.جایی که باغبان میرفت تا باغ جدیدی با دانه های خاص در جایی خیلی دور از اینجا بنا کنه. 

 

آخرین بار با دقت به درون خاک زرد نگاه کردم.علف هایی را دیدم که با وجود خورشید داغ و زمین خشک تشنه دوباره جوانه زده بودند.هدف اونها از مقاومت چی بود؟ نمیدونم. 

 

 

(پایان)

 

نظرات 5 + ارسال نظر
گل بارونی.... یکشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:19 http://http://paaaarse.blogsky.com/

سلامم دوست عزیز...
خیلی خیلی مطالب شما برام جذاب بود..
ممنونم..
قلمت جاودان و پایدار...

تشکر.وبلاگت فیلتره.

گل بارونی.. یکشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 20:52 http://paaaarse.blogsky.com/

سلامم مجدد...
مرسی که بهم سر زدی...
نه عزیز..فیلتر نیست..ادرسشو اشتباه گذاشتم که در کامنت دوم تصحیحش کردم...
اول ادرستو فراموش کردم شما هم که به من سر زدی ادرستو نذاشتی...
تو گوگل سرچ کردم تا پیدات کردم..
اگر تمایلی داشتی بهم اطلاع بده که لینکت کنم..خوشحال میشم...
فدات..تا بعد..

گل بارونی... دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:26

متوجه شدم که یک نویسنده نیستید..
به هر جهت چون اشاره ای نکردید به این مسئله که تمایلی دارید به لینک شدن یا نه من گفتم لینکتون نمی کنم..سو تفاهم نشه..ولی باعث خوشحالی و افتخاره که دوستان جدید و خوبی مانند شما داشته باشم...
امیدوارم همیشه در کنار همدیگه موفق باشید و وبلاگتون همین جور پا برجا باشه..

گل بارونی.. دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 13:10

سلامم..
تهدید؟؟
تهدید یعنی چی آقا میثم؟؟مغز ما که خیلی وقته در گذر زمان رفته تعطیلات شما اگر مغزتون کار می کنه آپدیت کنید وبلاگتون رو..
هر جور مایلید که بهم سر بزنید یا نه..به هر جهت..من هر وقت فزصت کنم آپدیت می کنم وبلاگمو ؛دائم این طور نیست..شرمندم..همین که روزی ۱۰ دقیقه فرصت می کنم به وباگ خودم یه سر بزنم شاهکار می کنم..
روز خوش..

گل بارونی... دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 13:25

در ضمن..آپدیت کردن زود به زود وبلاگ بدون داشتن محتوا و موضوع جدید فکر نمی کنم خیلی خواندنی و جالب باشه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد