نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

سرزمین رویایی

خواب می دیدم.یک رویا. 

 

پرواز بر فراز دشت سبز و بزرگی که آب بندهایی در آن دیده می شد و حیواناتی مثل گوزن یا گاومیش بر روی آن راه می رفتن. 

 

همه چی انقدر واضح بود که فرقش با زندگی واقعی ما مثل فرق تصویر "وی سی دی" با "اچ دی" بود. 

 

رویایی دیگه:کوه و ابرهایی که قله آن را پوشانده بود.با زیبایی مثال نزدنی. 

 

و رویاهای دیگه.بعضی وقتها آرزو می کردم که ای کاش در سرزمین رویاهام بودم دیگه بر نمیگشتم به اینجا.جایی که خیلی ها به دنبال این هستن که به هر راهی بیشتر درونش زندگی کنن.حق دارند هنوز کلی آرزو مونده که براورده نشده. 

 

هنوزم گلهای زیبای رویاییم در خاطرم هست.خورشیدی که نورانی ترین رنگها را از خودش منتشر می کرد هنوز تو ذهنم نقش بسته. 

 

دارم دچار تردید میشم.آیا جهانی که قدم بهش گذاشتم واقعی هست؟ پس جهان رویاهام که وقتی درونش هستم واقعی بنظر میاد چی؟ که فراموش می کنم جزوی از زمین هستم. 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد