نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

ردپای عشق

بازم داشتم تی وی می دیدم.گله بوفالو ها وسط یک دشت بزرگ. 

 

هم زیبایی داشت هم تامل.خالق این موجودات انگار اصلا عجله ای برای پیشرفتشون نداره.آروم آروم و خرامان دشتها رو در می نوردند.بی خیال از اینکه چقدر عمر میکنن،آیا زمین زیر پاشون فردا هم هست؟ اصلا کجا هستن؟ 

 

می نوش ندانی از کجا آمده ای***خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت 

 

جهان مادی انقدر کش میاد که زمان رو بسازه تا ما فرصت داشته باشیم فکر کنیم.اما چه فکری؟ دغدغه های روزمره؟اینکه به بهشت میریم یا جهنم؟ چقدر دیگه فرصت داریم تا فکر کنیم و برنامه ریزی کنیم که خوش گذرانی کنیم؟جمع آوری مال و ثروت پولی؟ عبادت؟ پرورش بچه؟ 

 

دو دقیقه فکر کنیم.فقط دو... 

 

چرا وقتی همه به دنیا میان و بزرگ میشن و صاحب خانواده و بعد مردن دوباره ما بدنیا میایم و این روندو تکرار می کنیم؟ تکرار تکرار تکرار.آخرش چی؟ مگه نه اینکه میمیریم؟  

 

زمان کش میاد ما هم زندگیمونو کش میدیم.

نظرات 1 + ارسال نظر
نانا پنج‌شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:44 http://nana2.persianblog.ir

بهشت زیر پای من یکی نیست D:
واسه منم هم هر گز .. هرگز بهشت رو ارزو نکن.
عشق رو...! و فقط عشق.. !


بخند .. بایدم بخندی D:
مرسی که همش میای ...

منم تاروفی نیستم..پس تاروف نکن تو هم..! D:


بایدم بازم واسه عشق تلاش کنم حتــــما .!!!


سعی میکنم فراموش نکنم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد