نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

مثل پرواز "چهار"

... 

 

_بی انتها،بی پایان،ته نداره،تا چشم کار می کنه آب موج میزنه،توه کوچولو هنوز مونده تا اینا را بفهمی.باید بزرگتر بشی. 

 

_کاری که بابا میکنه چیه؟ میره اون دور و میاد؟ 

_پرواز،بال زدن،پریدن.وقتی بزرگ بشی و بالهای تو هم رشد کنن،پر در بیارن،اونوقت تو هم پرواز میکنی.اولشش سخته،شایدم ناراحت کننده.ولی بالاخره هر پرنده ای مثل ما پرواز را یاد میگیره. 

 

_اینجا که هستیم چیه؟ اینکه بالا سرمون اونطرف هست چیه؟ 

_ما روی سخره هستیم،رو به دریا.صخره از سنگ تشکیل شده.اون بالایی رو بهش میگن کوه،بلنده،اونم از سنگ سخت ساخته شده.برای تو که پرواز بلد نیستی خطرناکه،یادت باشه. 

 

_خطرناک یعنی چی؟ 

_یعنی اینکه...یعنی جونتو از دست میدی. 

 

_جون چیه؟ 

_وای از دست شما بچه ها،بزرگتر شی خودت می فهمی. 

 

همیشه همینو میگن؛بزرگ شم.باید چقدر دیگه بزرگ شم؟ اصلا بزرگ شدن به چه دردی میخوره؟ اگه قراره اونقدری بشم پس چرا کوچیک بودم تو اون دیوار گچی؟ 

 

چاره ای نیست باید صبر کنم،سخته،امیدوارم زودتر بزرگ بشم. 

 

دریا یه حسی بهم میده.آرامش،قشنگی.اینا را قبلا حس کرده بودم وقتی دیوار گچی دورم بود،شایدم قبل تر.... 

 

(ادامه دارد)

نظرات 2 + ارسال نظر
رهگذر یکشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 17:36

بابا ایول دمت گرم.
خیلی دوست دارم بنویسم ولی اصلا فرصت نمی کنم.
ولی خوشحالم که با متن های قشنگت به وبلاگ رونق میدی.
برکت دوست عزیز.

به به سلام!!!!!

چه عجب مشتی رجب...

بالاخره رویت شد این عزیز.کجایی؟ نیستی؟

ممنونم.هر جا هستی موفق باشی.روزی 2 دقیقه هم به ما وقت بده.

شاهین دوشنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:45

از این داستانهات بد جوری خوشم اومد

ادامه بده

برکت باشد

برکت از خودته.چشم.ممنون...دیگه؟ چرا فقط من بنویسم.یالا یه تکونی بخورین.ملتو گذاشتین سرکار.اینجا را من راه انداختم یا شماها؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد