نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

سوت کور

سلام... 

 

ماشا... انقدر وبلاگ زیاد شده،سر ملتم گرم شده،نمیدونم اینجا فقط سکوت میبینم! 

 

انی بادی ذر!!! 

 

مهم نیست. 

 

سال جدید را شروع کردیم.یی هوو اومد تو بغلمون.هیچی نشده هجده روز گذشت. 

 

شاید دیگه موقش رسیده منم برم.برم تا کنار دوستان باشم.دوستان واقعی،کسایی که فقط حرف دوست بودنو نمیزنن.  

 

از پرکشیدن میگم،بال گشودن.از تحول

 

سکوت. 

 

آرامش.لذت هم نوا شدن با باد.هم نگاه شدن با خورشید.خروشان بودن مثل رود.بزرگ بودن مثل دریا.عاشق بودن مثل خدا.ریشه دار بودن مثل درخت.فکر کردن مثل سکوت.....

 

 

 

گل

گل های زیبا  

گل های رنگارنگ 

 

اونها حتی در رویاهای ما هم زیبا هستن.شاید خیلی جذاب تر،چون رویا قانونی برای محدودیت نداره.با تمام وجودت احساسش می کنی. 

 

گندمزار همیشه زیباییشو مدیون گلهای شقایقی هست که بطور نامنظم درونش رشد می کنه.روی فرش سبز عشق سرخی چشم نواز.هارمونی طبیعت. 

 

سنگ هم حتی گل داره،گل سنگ.سختی و زبری با پوششی از سبزی تبدیل به مکانی میشه برای نشستن یا دست کشیدن،لمس بهار. 

 

نمیدونم صدایی از شیپور گل نیلوفر در میاد یا نه.فکر کنم یه چیزی زمزمه می کنه،یه چیزی مثل صوت نیروی بی پایان.چون از انتهای درونش پیش میاد و بسوی جهان بیرون باز میشه. 

 

زیباترین کدومه.........نمیدونم.چطور میتونم راجب زیبایی قضاوت کنم وقتی محدودم به چشمهایی که فقط دنیای بیرونو میبینه،فقط انعکاس نورو روی گلبرگ میبینه.تاریکی منو محدود می کنه. 

 

فکر بلبل همه آنست که گل شد یارش...گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش

موسیقی

سلام،دارم با یه لب تاپ که حروف فارسی نداره تایپ می کنم.نه،از حفظ نیستم.اگه گفتین چطوری می تایپم جایزه دارین! 

بریم سر اصل مطلب.یک رویا داشتم.تصویر یک دیوار بود.نکته ای که داره صوتی که میشنیدم.تکه هایی از ضرب آهنگ پیانو. 

هر لحظه زیباتر و دل انگیزتر میشد.قابل وصف نیست.واقعا وصف نمیشه. 

 

یادمه وقتی تموم شد از خدا تشکر کردم بابت این نوای دل انگیز.فقط اون تو ذهنم بود،فقط اون،آن،آن بی پایان.الآن یه چیزی نوشتم پاکش کرد،یعنی باعث شد پاک شه. 

 

انگار خودش مینویسه،من فقط دستشم. 

 

داشتم فکر می کردم که مهم نیست کجام هر جا که هستم زیر سایه درخت اون هستم.یاد فیلم آواتار افتادم.درخت بزرگ،درخت مقدس!