سلام،دارم با یه لب تاپ که حروف فارسی نداره تایپ می کنم.نه،از حفظ نیستم.اگه گفتین چطوری می تایپم جایزه دارین!
بریم سر اصل مطلب.یک رویا داشتم.تصویر یک دیوار بود.نکته ای که داره صوتی که میشنیدم.تکه هایی از ضرب آهنگ پیانو.
هر لحظه زیباتر و دل انگیزتر میشد.قابل وصف نیست.واقعا وصف نمیشه.
یادمه وقتی تموم شد از خدا تشکر کردم بابت این نوای دل انگیز.فقط اون تو ذهنم بود،فقط اون،آن،آن بی پایان.الآن یه چیزی نوشتم پاکش کرد،یعنی باعث شد پاک شه.
انگار خودش مینویسه،من فقط دستشم.
داشتم فکر می کردم که مهم نیست کجام هر جا که هستم زیر سایه درخت اون هستم.یاد فیلم آواتار افتادم.درخت بزرگ،درخت مقدس!