نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

حرف دل

دلم میخواست هرچی دلم میخواست می نوشتم.اما... 

 

یاد بهلول افتادم،دیوانه شد که هرچی دلش خواست بگه و مهم نباشه که مردم چی میگن،بالاخره حرف دلشو میزد. 

 

حرف دل گالیله نزدیک بود به قیمت جونش تموم بشه.یقین پیدا کرده بود که زمین دور خورشید میگرده و کلیسا که ادعای نائبین مسیح را یدک می کشید،مرد حق،اونو متهم به کفرگویی کرد. 

 

وای،زیادن کسایی که به خاطر زندگیشون حرف دلشونو نزدن.بعضی ها هم گفتن؛منصور حلاج.قیمت حرفش جان شیرینش بود. 

 

حرف دل من=نیروی بی پایان 

 

دلم میخواست هرچی دلم میخواست می نوشتم.اما... 

نظرات 1 + ارسال نظر
Ξ T Ξ Я N ∆ L جمعه 27 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 01:40 http://eternal.blogsky.com

قصه آدم،
به هبوط خاکستری لیلیوم ها می ماند

یه چیزی بنویس که بقیه هم(از جمله من) بفهمن دیگه!

منظورت از هبوط خاکستری چی بود؟ چه ربطی به سوسن ها داشت؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد