نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

فانوس آبی

سلام....

همیشه تلاش می کنیم زندگیمون بهتر بشه غافل از اینکه هرچی بیشتر پیش بریم بیشتر خودمونو گرفتار دردسر می کنیم.

وایستا،تا کجا میخوای بری؟..........

اما نه،توقف بیجا مانع کسب است.تا حالا ده بار روی شیشه مغازه ها دیدمش(اینجا نگهش دارید).

آره،نمیشه هیچ کاری نکرد.مگه میشه بی تفاوت بود.چند دفعه قراره به دنیا بیایم.مگه میشه اینجا آخرش باشه.

به هر سرنوشتی فکر کردم آخرش مرگ بود،چه خوب زندگی کنی چه بد.حتی اگه یادی از خودتم بجا بزاری در طول زمان رنگ میبازه.هیچی نمیمونه جز کوله باری از کارهای تو که روی دوشت سنگینی میکنه.مصوبش خودتی و با خودت اینور اونور می بری.

این چیه توی دستات؟

تا حالا بهش نگاه کردی.خوب معلومه که تا حالا خبر نداشتی حتی وجود داره.نظرتو متوجه اون کردم.داری نگاش می کنی ولی هنوز باور نداری که هست.واقعیتش تا حالا بهش احتیاجی نداشتی،چون به تاریکی عادت کردی.به دروغ هایی که بهت گفتن حتی ایمان داری.که دنیا همیشه تاریک بوده و همیشه هم همینطوری باقی میمونه.

تقصیری نداری وقتی فانوست خاموش باشه یا سوسو بزنه هیچوقت نمیتونی راه رو پیدا کنی.

اینقدر به اون آتیش زل نزن چون قرار نیست تا ابد روشن بمونه و اطرافتو تا حدودی روشن و گرم نگه داره،بالاخره یه روزی خاموش میشه.خودتو خسته نکن همه آتیشها مثل همن،همه دیر و زود خاموش میشن.

نه،اشتباه نکن این فانوس پایان ناپذیره چون به سرچشمه ای ابدی در درونت وصله که ماورای تفکرات توئه.باور نداری.حق داری باور نکنی چون هرچی که دیدی از روی زمین دیدی،تو دنیایی دیدی که تو رو احاطه کرده.

میتونی با نگاه کردن به فانوس آبی رنگی که توی دستات هست(آره مال خودته،برای تو ساخته شده)بفهمی نه تنها جلوی پاهات روشن میشه بلکه مسیر آبی رنگی به تو نشون میده که کوتاه ترین راه برای خارج کردن تو از این تاریکیه.آره بابا،جهانی نورانی هم هست که خبر نداشتی.


فانوس آبی چیه؟ بهتره خودت  کشفش کنی.فقط بزار ذهنت یکم آزادتر باشه.بیشتر فکر کن،کمتر حرف بزن،سعی کن فانوستو ببینی.خودت کم کم میفهمی چون فانوست تمام تلاششو میکنه که تو به دنیای نورانی قدم بزاری چون اون فقط یجور چراغ نیست،اون یجورایی استاد اینجور کارهاست،سرش درد میکنه برا تحول و تغییر.


تا حرکت نکنی چیزی کسب نمیکنی و حتی باعث میشی دیگران هم از تو تقلید بکنن و در تاریکی بمونن.از اولم نور هدفت بود ولی وقتی به تاریکی قدم گذاشتی کم کم چشمات بهش عادت کرد و همینجا موندی.به خودت تلقین کردی که اینجا همونه که میخواستم.همینجا کنار آتیش گرم میشم،بقیشو بیخیال....................

نظرات 4 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 18 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 02:36 http://forooshgah100.parsiblog.com

سلام
شما می توانید با لینک کردن وبلاگ ما در وبلاگ یا وب سایت خود با نام
۩هرچی بخوای هست۩
و قرار دادن آدرس و عنوان وبلاگ خود در بخش نظرات کلبه سبز کمتر از 48 ساعت به جمع صمیمانه کلبه ما بپیوندید.
آدرس ما:
http://forooshgah100.parsiblog.com
همچنین ما مطالب خواندنی و مقالات فرستاده شده توسط شما را با ذکر منبع(آدرس وعنوان وبلاگ شما ) در بخش سخنی از دوست به نمایش درخواهیم آورد .

نیلو چهارشنبه 22 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 13:10

سلام من اهنگی رو که ابتدای ورود به بلاگتون شنیده میشه رو میخام باید چی کار کنم

میثم شنبه 25 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 02:34

‌بسم الله
این میثم کیه دیگه ؟
میثم منم ! وا !!!

میثم شنبه 25 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 02:40

سلام
خدمت میرسیم ایشالا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد