نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

هدف روح

 این اساس هدف روح از مطالعه تعالیم الهی است: 

 

همکار شدن با خدا 

 

خدمت به زندگی از سر عشق، به شکرانه موهبت


زندگی است. 

نظرات 12 + ارسال نظر
خلوت دل دوشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 07:06 http://khalvated.blogsky.com

خــــدایا سایبانی از جنس اشک و نیاز می خواهم تا سجاده ی دلم را در آن بگسترانم

مهدی هومن دوشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 18:11 http://www.shereparsi.persianblog.ir

همکار شدن با خدا . باید روش بیشتر فکر کنم

پسرآزاد سه‌شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 08:17 http://pesareazad.blogfa.com

بله همکار خداوند چه افتخار بزرگی که با آن لایتناهی همکاری کنیم ...
من که آستین ها رو زدم بالا
بقیه هم یا علی
....
هستید؟
....
حالا رهگذر عزیز بگو این همکاری م یتونه شامل چه چیزائی باشه؟

برای رسیدن به این مرحله باید از خیلی مراحل گذشت و روح اینقدر سیقل داده میشه تا به این درجه والا برسه.
باید یاد بگیریم که از خود بگذریم و آزاد باشیم یعنی به آزادی معنوی برسیم و سرشار از عشق باشیم چون خداوند عشق خالصه و تنها روح عاشقه که می تونه خدا رو درک کنه. و قبل از هر چیزی روح باید تواضع و فروتنی را بیاموزد...
این همکاری هم از نظر من زمانی حاصل میشه که قانون عشق را بیاموزیم. حالا پسر آزاد تو بگو که این قانون عشق چیه ؟و اگه کامل نگفتم بیشتر توضیح بده.

مهراب سه‌شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 11:02 http://mehrab.blogsky.com

سلام رهگذر خوشحال شدم پست شما رو دیدم

.................. این بخاطر


اما برای همکار ی با خود چیزی جز این هست که تمام زندگی

بچشیم و لذت ببریم از هستی نمیدونم شاید من خیلی دنیوی هستم

اما یه جمله دارم که همیشه به خودم میگم


من بر آنم تا تمام زندگی رو نفس بکشم

در برابر استدلال های شما شاید کم بیارم

آیا فقط با لذت میشه همکار خدا شد یا زمانی که در مشکلات فروتنی و تسلیم را بیاموزیم!!!!!!!!!

مهراب سه‌شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 11:05

همکاری با خدا من اشتباه نوشتم خود ببخشید

پسرآژاد چهارشنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 08:19 http://pesareazad.blogfa.com

بنام گوهـــــــــــر دلهـــــــــا

به به رهگذر عزیز آفرین درست گفتی ، خداوند چیزی نیست جز عشق ...پس همکار خداوند باید با عشق عجین باشه و یک عاشق واقعی ... یعنی همکار خداوند باید مجرائی برای عشق خدا برای تمام هستی باشه و به تمام هستی و کائنات به سادگی عشق بورزه... عشق بدون وابستگی ... با قلبی زرین ...
این عشق ورزی می تونه لبخند زدن به یک همکار .. شاخه گلی به همسر ... دستگیری از یک سالمند... عدم دخالت در حریم شخصی افراد ... باشه
وفکر همین که بگذاریم هر کسی خودش باشد بالاترین کیفیت عشق ورزی است

مرسی دوست عزیز از توضیحات قشنگت

خاموش جمعه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 01:17

همکار شدن با خدا به این آسانی ها هم نیست! صبر ایوب (؟) می خواهد!!!!

برای رسیدن به هر هدفی سختی باید تحمل کرد و مسلما با عشق بدون شرط هر چیزی امکان پذیر است

اریرا جمعه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 21:03

سلام رهگذر عزیز من هستم
ولی تنها
امیدها ناامید شد
شب پرم حضورش کم رنگ شد
میثم رفت
نه شوقی نه انگیزه ای
از اونچه می ترسیدم سرم اومد

اریرا جان چرا اینقدر ناامیدی دوست من .....یکی هست که هیچ وقت تنهامون نمیزاره.بازم بنویس خیلی کم کار شدی . تو هم نشی میثم یه دفعه هوای رفتن به سرت بزنه.

mehr01 جمعه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 23:06 http://kodakeeck.blogfa.com

خوب میبینم دوستان قدیمی اینجا همه جمع شدن ... برای همتون آرزوی موفقیت میکنم ...

ممنون دوست عزیز
ما هم برای تو آرزوی موفقیت داریم.

mehr01 شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 21:46 http://kodakeeck.blogfa.com

رهگذر عزیز لینکتون کردم ... اگر نیاز باشه برای نوشتن در خدمت شما هستم ... برای اینجا هم مطلب جداگانه میتونم تهیه کنم وبفرستم براتون تا اگه صلاح دونستین تو وبلاگ قرار بدین ... البته امیدوارم مزاحمتون نشده باشم ...

مهر عزیز ممنون از لطف و توجهی که به ما داری. خوشحال میشیم که از مطالبت در صورتی که مناسب وبلاگ باشه استفاده کنیم.
موفق و سربلند باشی.
در پناه حق

mehr01 شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 23:29

خوب بنده تراکتورم که همیشه روشن هست ... در نتیجه ... بذر خوبی پاشیدین ... تراکتورم رو خاموش میکنم یه چند صباحی و بدور از صدای بلندش ... آها اینم آب پاش ... خوب دارم سعی میکنم بذراتون رو یک آبی بدم ...
خوب الان کنار پنجره اتاقم نشستم ودارم به صدای قورباغه های توی مزرعه تازه نشا شده گوش میدم ... جای شما خالی چه سرو صدایی دارن ...

منطقه شما حال میده برای اینکه توی تنهایی و در سکوت با خودت خلوت کنی و به صدای زیبای قورباغه ها گوش بدی که همون صدای ........

خلوت دل یکشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 00:15 http://khalvated.blogsky.com


مردی یک شب کلید خانه‌اش را گم کرده بود و نمی‌توانست وارد خانه شود.



او بیرون منزل در نور چراغ کوچه دنبال کلیدش می‌گشت.



کمی بعد همسایه‌اش او را دید و به کمک او آمد تا با هم کلید را پیدا کنند.



اما بی‌فایده بود. پس از کلی جستجو همسایه از او پرسید:



اگر تو کلید را در منزل گم کرده‌ای،‌ چرا در خیابان دنبال آن می‌گردی؟



مرد پاسخ داد: چون در خیابان نور بیشتر است!



حالا تصور کنید شما جهت و معنای زندگی را گم کرده‌اید.



اگر از مردم بپرسید اهداف شما در زندگی چه باید باشد،



درست مثل این است که در خیابان دنبال کلیدی بگردید که درخانه جا گذاشته‌اید.



هیچ‌کس به شما نمی‌تواند بگوید چطور به زندگی‌تان معنا ببخشید.



روش دیگران به درد شما نمی‌‌خورد. شما باید درون خودتان را جستجو کنید.



حتی اگر یک عمر برای یافتن پاسخ‌های خود جای دیگری را جستجو کرده‌اید،



به محض این که به درون خودتان رجوع کنید، می‌بینید که پاسخ سوال‌های



زندگی برای شما روشن می‌شود.



کلید!!!!!!!!!
خیلی قشنگ بود دوست عزیز و برای من مفهوم و درس قشنگی داشت.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد