نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

زندگی

زندگی، مادر مهربانی است که لحظه به لحظه قدکشیدنت را می بیند و

فردا را با فراز و نشیب های بیشمار پیش رویت می گذارد. گاهی زیر

چرخ دنده هایش له میشوی ولی چه باک که باردگر این مادر دلسوز

حامیت می شود و چنان لذتی را نصیبت می کند که تمامی سختی ها را

ازیاد خواهی برد.




آری، هر چه زندگی ام را مرور می کنم از قدکشیدنم هیچ گاه پشیمان نیستم
 
و شاید جز معدود افرادی هستم که بعد از سال ها آموخته ام گذشته ارزش
 
حسرت خوردن را ندارد.هر چه به عقب برمی گردم در می یابم که تا چه حد
 
مشکلات شیرینند و در پس هر مشکلی رشدی نهفته است.


زندگی همواره به ما لبخند می زند و این ما هستیم که گاهی این

لبخندها را نمی بینیم.

به قول بزرگی:

ما همواره منتظر سخترین لحظه هستیم در صورتی که آن را پشت

سر گذاشته ایم و نمی دانیم.

تولدی دوباره

سلام 

انگار که همه ما به تولدی دوباره نیاز داریم 

 

این چند وقت که نبودم مادرم عمرشو داد به شما 

 جواهری بی قیمتو از دست دادم داغون شدم ... 

 

... دوباره اومدم بنویسم دوباره متولد شدم تا یادهارو نگه دارم و افسردگی ها رو به فراموشی بسپرم 

 

بزار یبار دیگه نشون بدیم هنوز سرپاییم و بیدهایی نیستیم که با این باد ها بلرزیم.

سلامی دوباره

سلام به همه دوستان عزیز


امروز داشتم گذشته رو مرور می کردم و همینطور یادداشت های دوستان رو می خوندم.

به قول دامون ما عجب رویی داریم.

یاد آنیتیا هم بخیر. هر چند خودش دیگه ما رو تحویل نمی گیره.

یه چند وقت پیش پست هاشو می خوندم و واقعا دلم تنگ اون وقت ها شد.

نمی دونم چرا وقتی به عقب برمی گردم همش خاطرات خوبش میاد جلوی چشم هام.

آنیتیا یادته چه شب های قشنگی توی سایت داشتیم. واقعا هیچ وقت از ذهنم پاک نمیشه و باید بگم جات اینجا خیلی خالیه و هر جا هستی بهترین ها رو برات آرزو دارم.


این یادداشت هم برای من به عنوان یه تولد دوبارست. دوری این مدت برای یه سری تغییرات لازم بود.

جایی برای نظاره ....

برای خودم یک اسکله ساخته ام .

 هزاران متر بالای سطح اقیانوس ذهنیات ...


روزها ساعتی لب این اسکله مینشینم و پاهایم را اویزان میکنم

 چشم میدوزم به ورای تلاطم این اقیانوس که گاهی طوفانیست و گاهی ارام . 

انجا که نور گرم و سوزان عشق با نغمه ناشنیدنی ها بر من میتابد . 

از شما چه پنهان گاهی دزدکی سعی میکنم پایی هم به اب برسانم 

اگر گاهی در توفان هجمه این اقیانوس پاهای مرا تر کرد باکی نیست ...

من هزاران متر بالاتر در اغوش  " آن " ...

غرق دریای حضورم ....


با عشق .... 

فکر نو

توانایی

سفر .....

وقتی میخواهیم بریم سفر یه نکته مهم دیگه هم برای انتخاب داریم


اون هم


وسایل و توشه ایه که باید بر داریم


بستگی مستقیم داره به این که تصور میکنیم در طول راه و در مقصد


چه چیزهایی مورد نیازمونه و احیانا دسترسی بهشون نیست و یا با


هزینه بالایی امکان پذیر میشه ....


به عنوان مثال وقتی می خواهیم به یه کمپ تو یه بیابون بریم اب مهم


ترین نیازمون خواهد بود .


اما اگر بخواهیم بریم کنار دریا مطمئنا نیاز چندانی به اب پیدا نخواهیم


کرد و اصلا به خیالمون هم نمیرسه که یه دبه اب با خودمون ببریم .



حالا فکر کنید سفر به جایی باشه که یکی از نزدیکانمون اونجا زندگی


میکنه ...


در این صورت به جز لوازم شخصی چیزی با خودمون نمیبریم ...


 وقتی قراره برگردیم به منزل حقیقیمون نزد خدا چه وسایل و توشه ای


باید با خودمون ببریم ....


با عشق

سفر ....

هر وقت میخواهیم سفر بریم یکی از مهمترین مسایلی که باید مورد


توجه قرار بگیره وسیله سفر هست .


مثلا برای سفر های درون شهری اگر کوتاه هم باشند حتی پیاده روی


میتونه گزینه مناسبی باشه . اما وقتی مقصد دور تر باشه باید فکر


وسیله راحت تر . امن تر و سریعتری بود .



اگر مقصد شما جایی ان طرف کره زمین باشد مطمئنا هواپیما اولین


گزینه خواهد بود .




اگر خواستیم به یک کره دیگر برویم مجبوریم روی شاتل ها و سفینه


های فضایی فکر کنیم ...


اما اگر خواستیم به خانه اصلی خود به نزد خدا برگردیم باید با چه سفر


کرد ؟


مطمئن ترین. سریعترین و راحت ترین وسیله سفر چیست ؟


با عشق