نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

چرخه سالها ....

دوستان عزیز مطلبی را در وبلاگ دوستی یافتم که حیفم امد با شما به اشتراک نگزارم ...



با آغاز هر سال، رسمی وجود دارد به این ترتیب که بازبینی بر دوازده ماه سپری شده انجام میدهیم تا اهداف جدیدی برای آینده تعیین کنیم. زمانی برای تفکر و تعمق. با این حال، موضوع دیگری معمولاً نادیده گرفته میشود.

به دقت به تغییرات زمان توجه کنید و خواهید دید که با هر شروعی پایانی وجود دارد. با این حال، به نظر در عصر جدید ما پایان چیزها را نادیده میگیریم، و در این حین چیزی را نادیده گرفته ایم که اهمیت آن قابل درک نیست.

تمرکز فرهنگ ما بر جوانان است، جریان رو به بیرون زندگی، و تولد مخلوقات جدید در این دنیا. ما از مرگ دوری میکنیم. لحظات آخر را دوست نداریم. این موضوع از یک سوء تفاهم رایج در مورد جریان زندگی نتیجه میشود. تصور ما بر این است که جریان زندگی پیوسته است، ولی اینچنین نیست. به دقت به آن نگاه کنید و خواهید دید که هر لحظه از دیگری توسط یک آن جدا شده است.

پایان ها، سرآغازها، و نقاط استراحت بین آنها در جریان زندگی پنهان هستند.

اغلب مردم از فاصله موجود در بین لحظات آگاه نیستند، ولی در این فاصله ها است که میتوانیم زندگی را تغییر دهیم. اینجاست که تصمیمات کوچک ما قادر است نسبت به برنامه های بزرگی که برای آینده داریم بسیار قدرتمندتر شوند.

اینکه بدانیم چگونه چیزها را به پایان برسانیم کلیدی است که برای حرکت رو به جلو به آن نیاز داریم. اگر نتوانیم حلقه را ببندیم، نمیتوانیم رها کنیم، و تمامی انرژی های ما در چیزهایی گره میخورد که دیگر وجود ندارند.

بعضی از عجیب ترین ایده های موجود در دنیای مدرن ما در رابطه با پایان زندگی میباشد. اگر یک آدم فضایی بودید که از این سیاره دیدن میکردید، خیلی متعجب میشدید. ما تمامی علائم و نشانه های مرگ را از دید عموم دور کرده ایم. ما نگران امنیت هستیم. ما مانع خوب و کامل زندگی کردن خود و دیگران میشویم تا به این ترتیب مرگ را دور نگهداریم.

در نتیجه، وقتی به ناچار با مرگ مواجه میشویم، تجربه ای که روی میدهد به شدت شکه کننده و ناراحت کننده است. تصور اینکه مرگ پایان همه چیز است و هیچ چیزی در پس آن وجود ندارد مردم را تا عمق وجود میترساند.

در گذشته ما در خانه خود از افراد مریض و در حال مرگ مراقبت میکردیم. حیواناتی که برای تأمین غذا نیاز داشتیم پرورش داده و بعد میکشتیم. هر روز با مرگ مواجه میشدیم و معنای آن را خیلی بهتر از امروز میفهمیدیم.

اغلب فرهنگ های بدوی کشتار حیوانات را یک عمل مقدس بر میشمردند. غذا با شکر گذاری فراوان دریافت میشد، زیرا با علم بر این بود که یک موجود دیگر زندگی خود را فدا کرده است تا به آنها زندگی ببخشد. همه روزه با این قربانی کردن ها سرکار داشتند و این امر به آنها معنایی برای زندگی میداد که ما اکنون فراموش کرده ایم.

در جهان مدرن ما، تا جایی که امکان داشته باشد و تا هر زمان که بتوانیم از مرگ و فکر کردن به آن دوری میکنیم. مرگ ناشناخته و ترسناک است. تجسم ما افسار گسیخته عمل میکند و بدترین چیزها را متصور میشویم. همانند بزهکاران جوانی میشویم که از مرگ قریب خود آگاه شده  ایم. نمیخواهیم برایش برنامه ریزی کنیم. حتی نمیخواهیم در مورد آن فکر کنیم.

تصور میکنم به این دلیل ایینگونه هستیم که زندگی خود را صرف چیزهایی که میخواهیم داشته باشیم و امیدواریم داشته باشیم میکنیم و سرانجام ها و پایان ها را نادیده میگیریم.

نحوه نمایش مسیح بر روی سلیب توسط مسیحیان جالب است. بیانگر سمبل زجر و مرگ او به خاطر گناهان ما میباشد تا به این ترتیب از ما حفاظت کرده و حمایت کند. ولی دیدگاه مسیحیان اولیه در آن زمان کاملاً با این دیدگاه متفاوت بود. در قرن های اول بعد از کشته شدن مسیح، این سمبل نشان دهنده بی محابا بودن مسیح نسبت به مرگ بود. این حقیقتی بود که به آن اعتقاد داشت و به آن اجازه داد تا این زندگی دنیوی را برای آغاز زندگی بهتر و بزرگتر فدا کند.

این بی محابایی جنبش مسیحیت را به راه انداخت، و آنچنان رشد کرد که باعث تهدید امپراتوری روم شد. تنها قدرتی که حکومت روم داشت تهدید به مرگ بود. ولی وقتی هزاران نفر حاضر شدند به خاطر حقیقت بالاتر بمیرند، قدرتمندترین حکومت موجود در زمین قدرتی در برابرشان نداشت. اینطور بود که مسیحیان اولیه دریافتند که با مرگ خود، هدیه زندگی را اهدا میکنند. این معنا و مفهوم سلیب برای آنها بود. این بود که آنها را از قل و زنجیر دیگر نیروها خارج کرده و در دستان وجودی باشکوه تر قرار داد.

وقتی لحظات خود را فدای زندگی میکنیم همین اتفاق روی میدهد.

در نتیجه، وقتی سال جدید را آغاز میکنیم تنها نباید در مورد چیزهای جدیدی که میخواهیم کسب کنیم بیاندیشیم. باید به تمامی پایان هایی که پشت سر گذاشتیه ایم نیز فکر کنیم. میتوانیم آنها را فدا کرده و رها کنیم؛ همانند هدیه هایی که به زندگی میدهیم. میتوانیم به صورت خود خواسته آنها را به عنوان قربانی خود فدا کنیم. این کار به آنها ارزش داده و به خاطر آنچه به ما بخشیده اند مورد شکر گذاری قرار میگیرند، و به این نحو پایان و عبور آنها زیبا میشود.

اگر این کار را هر سال انجام دهیم و بیاموزیم که چگونه هر لحظه را به این نحو در نظر بگیریم و با هر لحظه از زندگی به این نحو رفتار کنیم، در آخر رفتار بزهکارانه خود را پخته و بالغ کرده و حتی میتوانیم یک روز برای مرگ خود آماده شویم. منظور من تجسم مرگ خود به عنوان هدیه ای به زندگی است. در نهایت این بزرگترین چیزی است که قربانی میکنیم. چرا کمی در مورد اینکه چگونه پایانی شکوهمند و زیبایی داشته باشیم فکر نکنیم؟ به این ترتیب وقتی که زمان آن فرا برسد آماده شده ایم.

ایده عجیبی است؟

باور من بر این است که زمان تنها به کسانی تعلق دارد که آن را فدا میکنند. دیگران تحت سیطره آن هستند، به همین خاطر هرگز زمان کافی برای زندگی نخواهند یافت.

نویسنده: دوگ مارمن

ترجمه: محمد.ت

منبع:

http://www.spiritualdialogues.com/forum/viewtopic.php?f=43&t=32

 

نظرات 8 + ارسال نظر
جوینده ی حقیقت شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 21:07 http://7rozane.blogfa.com

وای سلام اقا شاهین خوبید ؟ چه عجب خوب در مورد مطلب خوبتون باید پاراگراف به پاراگراف بگم حوصله ی خوندش رو که دارید :

اره معمولا وقتی ادم میخواد در مورد ایندش فکر کنه تا یه هدفی برای خودش پیدا کنه بخاطر موضوع های مختلفی که مزاحم میشن نمیشه !!

دقیقا با این حرف موافقم چون واقعا واقعیت داره .

با این حرف هم موافقم البته اینم بگم که این آن خان گاهی مارو به جاهای خوب و گاهی به جاهای بد میکشونه و میرسونه بستگی به آن داره همه چی .

بله و مهم جریانات زندگی هستش که ادم اونا رو پنهان میکنه یا پنهان میشن !

اره موافقم !

و مهم همین به کلیده هست بعد یه سوال ادم چجوری رها میشه ؟ یعنی باید از وابستگی های دنیا چشم ببنده ؟

نمیدونم شاید ، ولی فکر نکنم چون ببینید من که شادم شاید یکی از دیدنم مرگ رو فراموش کنه ولی خودم که فراموش نکردم اینو خوب نگرفتم که چی گفته شرمنده .

مرگ شاید پایان همه چیز در دنیا باشه ولی اغاز زندگیه ی دیگه ایه نه ؟

شاید نمیدونم .
اره .
مرگ بنظر من اصلا ترسناک نیست با علم به تجربه ی یه بار میگم اینو : اصلا ترسناک نیست لذت بخشه شاید تو دوران کما لذت بخش بوده ولی هر چی بود من فکر نمیکنم مرگ ترسناک باشه . ادم اگه اینطوری فکر کنه واقعا همینطورم میشه از ما گفتن بود الان دوباره خوندم دیدم نگفته مرگ ترسناکه .

اره به احتمال زیاد اینطوریه .

به صلیب کشیدن مسیح نمیدونم شاید درست بگن نظری ندارم !

اره مطمئنا ، شاید اینطوری باشه .

چشم سال جدیدمو اینطوری شروع میکنم ( اگه یادم نره ) .

پایان شکوهمند کلمات زیبایی اند چشم به پایان شکوهمندم فکر میکنم .

نظرشون قشنگ بوده !!
و در پایان از شما دوست گرامی ممنونم بسیار زیاد .
بد نیست یه سری بهم بزنید .

با عشق .

سلام دوست من
خیلی ممنون از لطفت ...
درسته باید ژاراگراف به ژاراگراف خوند اما یادت نره یه نتیجه کلی و از دیدکلی هم به نوشته دقت کنی

خلوت دل دوشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:49 http://khalvated.blogsky.com

عالی

درسته نویسنده این متن دیدی بسیار متفاوت داره

رهگذر سه‌شنبه 11 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 13:18

چه عجب بعد از مدت های مدید یه چیز نوشتی
ممنون

اره رهگذر عزیزم خیلی وقت بود ...
هر چیزی چرخه ای داره که حتما باید به ژایان رسوند تا چرخه ای جدید باز بشه

جوینده ی حقیقت سه‌شنبه 11 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 18:39 http://7rozane.blogfa.com

سلام اقا شاهین :

میگم مثه اینکه من از همه بیشتر حرف داشتم ما این طوری هستیم دیگه چکار کنم .

تو خیلی گلی ...

پسرآزاد پنج‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 08:43 http://goldenwisdom.blogsky.com

کم گوی و گزیده گوی چون در...


ممنونم شاهین عزیز هر از چند وقتی یه چیزی می نویسی ولی طلا!

خیلی مطلب جالبی بود ممنونم

برکت باشد

لطف داری عزیزم ...
برای خودم هم خیلی جالب بود ...

جوینده ی حقیقت پنج‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 09:12

حق با شماست پسر ازاد عزیز .

نامپاک پنج‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 17:38 http://jananesho.mihanblog.com/

شاهین عزیز. همیشه ارادت خاصی نسبت به شما داشتم و دارم.

مقاله بسیار عالیی بود. ممنون

ممنونم از لطفت دوست من . البته این مقاله هم نوشتش و هم ترجمش رو دیگری انجام داده ....

نی سه‌شنبه 18 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 00:56 http://jananesho.mihanblog.com/

سلام شاهین عزیز
خیلی خیلی تاثیرگذار بود. از اینکه دیدم مطلب گذاشتی خیلی خوشحال شدم، منتظر مطالب بعدیت هستم.ممنون دوست عزیز

لطف داری عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد